تحلیل بیانات ۴ | درآمدی بر عقلانیت سیاسی زنانه
مهدی تکلّو، پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه: نظریات قدیمی در مقولهی جنسیت، درحالی که اصالت انسانی را به روح میدهند، جنسیت را اما به قلمروی جسم و روان محدود میکنند. بنا به این نظریات جنسیت عنصر مادی و خاکی است و از آنجا که روح انسانی مجرد است از اختلاط به امور خاکی و مادی مبراست. از این رو جنسیت که در بدن و نهایتاً اوصاف روانی زن و مرد تفاوت ایجاد میکند امری اصیل نیست و امر عارضی را هم نباید چندان مبنا قرار داد. فارغ از صغریوکبریهای منطقی و فلسفی که میتواند جداگانه محل مناقشههای فنی قرار بگیرد، به نظر باید این رویکردهای نظری را از یک رشته متغیرهای روانشناختی اجتماعی که منشأ بیرونی و اجتماعی دارند نیز متأثر دانست. گفتارپردازان این رویکردها فارغ از این که چه فرایندی را برای استدلال طی میکنند، گویی درحال تلاش برای رسیدن به مقاصد یا غایاتی اجتماعی هم هستند و یا دارند در واکنش به مهلکه و معضلی اجتماعی موضع گرفته و برای خروج از آن تلاش میکنند. بنابراین این نظریات قدیمی فارغ از صورتبندی درونی و محتواییشان از بیرون درگیر گفتمانها و پدیدههای اجتماعی هستند و نمیتوان نظمهای گفتمانی را در شکلگیری رویههای علمی بیاثر دانست.
یکی از این چالشهای واقعی و تاریخی که مسئلهساز است محرومیت جنس زن به دلیل جنسیت است که گفتمانها و جریانهای مختلفی را در این مورد به ذهن متبادر میکند. زنها در سابقهی تاریخی گستردهای بر همین مبنا چالشها و تبعیضهایی انکارناشدنی را تجربه کرده و میکنند. تا آنجا که فقدانها و کاستیهای اجتماعی برای زن را به درون زن نسبت داده و مصائبی که بر زن مترتب میشود توجیهات طبیعی و ذاتی پیدا و به استعداد و توانمندی ناقص و ناکامل جنسیت زنانه ربط پیدا میکند. در تحلیل اولی و ظاهری این متغیر جنسیت است که مسبب گسترهای از محرومیتها شده است و اگر به سویههای روانشناختی مسئله نگاه کنیم، احساس منفی حاصل از توجه به جنسیت در زنان در این شرایط طبیعی به نظر میرسد. طبیعی است که زنان از آنجا که همواره به دلیل جنسیت دچار مشکل شدهاند گرایشی منفی به این متغیر پیدا کنند و تا حد ممکن تلاش کنند آن را از مدخلیت و مبنا بودن خارج کنند. تاکید به جنسیت آزاردهنده و یادآور تبعیضهاست و این وضعیت که من نامش را «خستگی جنسیتی» میگذارم نوعی حالت روانی مشترک بین بخشی از زنان است که حاضر نیستند عنصری درحاشیه و ناقص قلمداد بشوند. حتی گاه در اثر این خستگی تلاش میکنند در تضاد انگارههای متداول راجع به جنسیت زن عمل کنند. این تروماها و فشارهای روانی در عین اینکه خاستگاهی اجتماعی دارند، در شکلگیری یا تقویت رویههای نظری اثرگذار است. چنانچه به شکلی گسترده و قدرتمند پروژهی انکار جنسیت را به انحاء مختلف در نظریات و رویکردهای فمینیسم کلاسیک میبینیم. تفکیک جنس از جنسیت، برساختگی جنسیت، جنسیت به مثابه ایدئولوژی ستم، جنسیت به مثابه اجرا، تکثر و سیالیت جنسیت و… همگی در جهت حذف این متغیر از مناسبات و محاسبات اجتماعی هستند.
اما این ماجرا در مردان به ویژه مردان مسلمان هم بازتابهایی دارد و این بازتابها باز خودش را در رویکردهای نظری نشان میدهد. اگر واقعیتر و انضمامیتر بحث کنیم مرد مسلمان در صد و چندسال اخیر از طرفهای غربی محکوم به ستم به زن بوده و بابت مراعات نکردن آزادیاش متهم شده است. رویکردهای مدرنسازی اجباری در ایران معاصر از ابتدا موضوع زن را بهانهی نفی دین و سنت قرار داد. اسلام بهطور کلی و بهطور خاص جمهوری اسلامی متحمل تهمت ضدزن بودن میشوند (ریشههای این مسئله را در یادداشت شرقی ننگین تشریح کردیم). حال مرد مسلمان طرفدار اسلام و جمهوری اسلامی در این شرایط در موضع دفاع قرار میگیرد و میخواهد از انگ جنسیتزدگی رهایی یافته و تصویری از اسلام نشان بدهد که در آن جنسیت عامل تبعیض نیست. در رویکردهای سیاسیتر و محافظهکارانهتر بلافاصله به تعداد زنان دانشگاهی و ورزشکار و هنرمند اشاره میکند و در رویکردهای علمیتر باز در دام نظریات فراجنسیتگرا میافتد. صورتبندی او هم در منطق اسلامی این است که جنسیت در نوع انسانی دخالتی ندارد و تنها مثل نژاد، طبقه و… اصناف انسانی را پدید میآورد. در سنتهای فلسفی هم رأی به تجرد روح و محصور کردن جنسیت در جسم و بدن میدهد. فراموش نشود که این بحث نوعی کار جامعهشناسی معرفت و تحلیل گفتمانی است و نگارنده در اینجا در مقام ورود محتوایی و فنی به این نظرات نیست.
در یادداشتهای قبلی نشان دادیم رویکرد مقام معظم رهبری در میانهی جنسیتزدگی و جنسیتزدایی، نوعی رویکرد جنسیتمحوری تام است که از آنجا که جنسیت را به نحوهی فعلیت قوای انسانی نسبت داده و محور حاکم بر شخصیت زن و مرد میدانند جنسیت و انسانیت را غیرقابل تفکیک میدانند. این دریچه بابهای مفصلی را برای گفتگو، پژوهش و نظریهپردازی باز میکند و نیز مناقشات متعددی را پیش روی ما قرار میدهد. اما صرف نظر از این مناقشات تخصصی که باید در خصوص جنسیتمندی نفس و نحوهی دخالت جنسیت در نفس بحثهای گوناگون داشت، قصد دارم به یکی از اشارات ایشان در دیدار اخیر توجه بدهم.
مبنای نظری مقام معظم رهبری در مسئلهی جنسیت این نتیجه را میرساند که زن و مرد در نظام عقلانیت، ادراکات و تدبیر عقلی متفاوتند. این تفاوت نیز از نوع کیفی است و حاکی از هیچ نوع برتری کمی میان زن و مرد نیست. کیفیتهای عقلانیت در زن و مرد متفاوتند در عین اینکه کمیت، امکان و استعداد ذاتی عقلانیت آنها یکسان است. فارغ از استنتاج از مبنا و منظومهی ایشان تصریحهای گوناگونی هم در تأیید این استنتاج وجود دارد و روشن میسازد زن و مرد دارای تفاوتهای کیفی عقلانی هستند.
«اگرچه زن از لحاظ ترکیب عقلی، ضعیفتر از مرد نیست، گاهی خیلی هم قویتر است. البته اندیشهی زنانه، با اندیشهی مردانه فرق دارد. نوع احساسات زنانه با احساسات مردانه فرق دارد… بعضی از جاها، مثلاً در مواجهه با یک مسئلهی علمی، فکر زنانه و مردانه تفاوتی ندارد؛ ولی در ادارهی زندگی تفاوت دارد۱۴/۸/۷۵».
یا در دیدار با فعالان عفاف و حجاب در سال ۹۵ اشاره میکنند که:
«اسلام طرفدار حجاب به معنای لغوی بین زن و مرد است، یعنی فاصله گذاری بین زن و مرد، و این چیزی است که مطابق با فطرت است. خلقت زن و ترکیب جسمی و روحی و مغزی و عاطفی زن با ترکیب جسمی و روحی و عاطفی و مغزی مرد تفاوت دارد و باید بین اینها حفاظ وجود داشته باشد».
یا در جایی دیگر می فرمایند
«ظرافتى که میگوییم، تنها ظرافت در ترکیب جسمانى و ساختمان جسمانى {زن} نیست، بلکه ظرافت در فکر و اندیشه و تدبیر و دستگاه تصمیمگیرى است که خداى متعال در زن قرار داده.»۲۱/۲/۹۲
در دیدار اخیر هم مجدد بر «عقلانیت زنانه» تأکید کردند و ناظر به مسئلهی انتخابات و مشارکت فرمودند:
«زنها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریانها، دقیقتر و ظریفتر از مردها نگاه میکنند و نقاطی را پیدا میکنند؛ [لذا] در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوقها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه میتوانید نقش ایفا کنید.»
اگر چنانچه امر سیاسی را در بستر زوجیت بفهمیم و به این نظر اعتراف کنیم که سیاست نه امری مردانه (چنانچه که در حکمت عملی قدیم تصویر میشد) بلکه دارای سویههای جنسیتی است. به همین ترتیب اگر عقلانیت را با مبنای مذکور تشریح کنیم، حتماً گرایشها و کیفیتهای عقلانی نیز بر اثر زوجیت در دو سویهی مختلف قرار میگیرند. حاصل امر دربارهی زن نوعی عقلانیت سیاسی زنانه است؛ نوعی عقلانیت خاص با توجهات و ادراکات سیاسی خاص که عمدتاً در زنان یافت میشود و بعد درنتیجه آثار و عوارض خاصی را در بستر حیات جمعی سرریز میکند. از این رو میتوان به گذشته نظر کرد و قطع نظر از اندیشهی انقلاب اسلامی در تجربهی انقلاب اسلامی هم چنین عقلانیت و سیاستی را جستجو کرد. مثلاً شاید یکی از جلوههای جدی این امر کنش و تدبیر سیاسی زنان در ۱۷ دیماه سال ۱۳۵۶ در مشهد باشد که رهبری آن را نقطهی آغاز حرکت عمومی و رسمی ملت در نهضت انقلاب اسلامی معرفی میکنند. یا میشود از همین منظر کردارهای سیاسی زن فلسطینی را تحلیل کرد.
تاکید و توجه به «عقلانیت سیاسی زنانه» از سوی دیگر مانع از ابزاری شدن زن و زنانگی در سپهر سیاسی است. بدون در نظر گرفتن قابلیتهای اختصاصی زنانه و بعد ارادهی مستقل زن، هم موضوع زن و هم خود زنان در معرض ابزاری شدن هستند. این ابزاریسازی را هم ممکن است بتوانیم به عقلانیت نامتعادل و غالباً مردانه نسبت بدهیم که از باز کردن این مطلب عبور میکنم. به هر روی با درنظر داشتن چنین اصول و ارکانی دیگر تمام تلاش زنان صرف حضور منفعل در ساختارهای سیاسی «موجود» نیست و سرانجام مانع از هر گونه زینتیشدن زن و امر زنانه در میدان سیاست میشود. اگر زنان دارای قابلیتها و آوردههای سیاسی مستقل و منحصربفردی هستند علیالقاعده باید آنان را در تکوین ساخت و نهادهای سیاسی شریک و سهیم دانست. بعد از این باید به این فکر کرد که اساساً امر سیاسی اگر به «تعادل جنسیتی» برسد چه چهرهای خواهد داشت و به لحاظ فلسفهی سیاسی و ساخت سیاست چه افقهای جدیدی به ما نشان خواهد داد. فارغ از همهی این دریچههای کمتر بحثشده در این جستار تنها قصد داشتم به یک افق نظری در تحلیل جنسیت اشاره کنم و ناظر به دغدغهی تحلیل بیانات نشان دهم رویکرد جنسیتمحوری تا سر صحنهی عقلانیت سیاسی خودش را بسط میدهد. اینکه دقیقاً جنسیت چطور در عقلانیت و عقلانیت سیاسی اثر میگذارد و خروجی عقلانیت سیاسی زنانه چیست بحثهای دیگر میطلبد.
دیدگاهتان را بنویسید