تحقیر زن، اصلی تاریخ‌مند در فرهنگ غربی

فرهنگ غرب آمیخته‌ای از جذابیت و فریبندگی برای افرادی است که وجه ظاهری آن را شاهد هستند. در فرهنگ غرب باتوجه‌به سابقه عظیم آن، نگاه‌کردن به آنچه که در ابتدای راه برای مردم به همراه داشته شنیدنی است. زنان به‌عنوان اعضای این جامعه درگیر فراز و نشیب‌های بسیاری شده‌اند. از دوران باستان گرفته تا انقلاب صنعتی شرایط زیست متفاوتی برای زنان غربی فراهم شده است؛ اما اگر از دریچه تاریخ به این موضع نگاه کنیم و با واقعیت‌های تاریخی به سراغ زن غربی برویم؛ درک خواهیم کرد که او در طی سالیان متمادی درگیر با چه مسائل و مصائبی بوده است. در دیدار اخیر رهبری با اقشار زنان نیز به موضوع زن غربی اشاره شده و زن در فرهنگ غربی در بیانات رهبری استنتاج گردیده است. برای درک بیشتر نسبت به بستر تاریخی زن غربی که با آن دست‌وپنجه نرم کرده؛ با سرکار خانم دکتر سعیده رحیمی، پژوهشگر خانواده و زنان در تاریخ اسلام صحبت کرده‌ و در پی گفتگو با ایشان تلاش شده تا به برخی از سؤالات مربوط به حوزه تاریخ و جنسیت پاسخ دهیم.

س: سابقه زن در تاریخ غرب چیست؟
ج: وضعیت زن در تاریخ غرب وضعیت سیاهی است و شاید بدترین وضعیت از آنِ زن غربی است؛ یعنی فرمان‌برداری محض از مرد چه در حقوق اجتماعی و چه در داخل خانه بر او اعمال ‌شده است. از طرفی فاقد حقوق اجتماعی مثل حق مالکیت بر اموال، حق رأی و حقوق خانوادگی بوده است؛ در انتخاب همسر و اختیار اموالش بعد از ازدواج حقی نداشته است. از آن طرف فاقد هرگونه جایگاه سیاسی و اجتماعی بوده و اگر هم جایگاهی داشته بر اساس طبقه اشرافی وی بوده است؛ پس از دریچه زن بودن به هیچ جایگاهی نمی‌رسیده و برای جنسیت او تهدیدی بوده است.
فصل مشترک نگاه جامعه غربی به زن، نگاه بر مبنای مقوله سکسوالیته است؛ یعنی جز جنسی دیدن، هیچ نگاه دیگری به زن وجود نداشته است و در جوامع ایران و مخصوصاً جوامع عرب در جامعه غربی نیز زن شیء تلقی می‌شده؛ ولی این تفاوت جدی بین شرق و غرب وجود دارد که وضعیت جایگاهی زن در خانواده مخصوصاً در شرق اندکی بهتر از غرب است. فصل مشترک تمام اندیشمندان غربی هویت جنسی دادن به زن است؛ یعنی هیچ هویت دیگری غیر از کارکرد جنسی برای او قائل نیستند. به‌شدت به این معنی تأکید دارند که زن برای برآوردن نیاز جنسی مرد خلق شده و هیچ‌گونه کارکرد دیگری در صحنه نظام آفرینش نداشته است. همچنین طبیعت زن بر مبنای زیبایی، فریبندگی و ملاحت تعیین شده که دقیقاً همان جمله فروید است: «طبیعت سرشت زن بر معیار زیبایی و فریبندگی و ملاحت تعیین شده و هرگونه رفتاری خلاف این، خلاف طبیعت او است، لذا هرگونه حقوق اجتماعی را بخواهیم برای او در نظر بگیریم خلاف طبیعتش است».
اگر به آرای سایر اندیشمندان غربی نگاه کنیم. مثلاً فوکو اگرچه نگاه متفاوتی دارد؛ ولی دریچه نگاه فوکو همین سکسوالیته است. تنها تفاوت آن این است که برخی همانند فروید موضوع آزادی بی‌حدوحصر جنسی و ولنگاری و برخی ماقبل فروید موضوعاتی را مطرح می‌کنند. به نقل از فوکو جامعه غرب دارای گفتمان پنهان‌کارانه‌تری است؛ لذا آنچه از حیا تعبیر می‌کنیم، در جامعه غرب باستان تا حدودی وجود دارد؛ یعنی موارد جنسی در سطح عام جامعه آن‌چنان مطرح نمی‌شود. بعد از فروید، غرب آزادانه‌تر این مطلب را بیان می‌کند و به ارضای نیازهای زیستی خود می‌پردازد؛ اما در این قصه تفاوتی بین نگاه به زن وجود ندارد؛ یعنی در هر دو صورت چه در عصر ویکتوریا و قبل از آن، چه بعدازاین دوران و بعد از دوران فروید که آزادانه‌تر در این قضیه نیازهای جنسی سیر می‌کنند؛ به‌هرحال نگاه به زن همان بوده و در بعد مفهومی ماجرا تغییری رخ نداده است.
فروید طبیعت سرنوشت زن را پیشاپیش بر معیار زیبایی، فریبندگی و ملاحت تعیین کرده است. وی مخالف ترجمه رساله فرودستی زنان از جان استوارت میل به زبان آلمانی بوده است. فروید معتقد است میل درباره سرنوشت زنان دچار اشتباه فاحشی شده است. به‌طورکلی می‌توان شرایط زنان را به شکل زیر ترسیم کرد:
1. فرمان‌برداری محض: در فلسفه سیاسی سنتی غرب، نه‌تنها به حقوق سیاسی و ‌اجتماعی زن توجهی نشده، بلکه تبعیت و تسلیم محض آن در برابر مردان شدیداً مورد تأکید و توجه بوده است.
2. فاقد حقوق اجتماعی: حق رأی و حق مالکیت بر اموال برای زنان ممکن نبوده است؛ لذا شروع مبارزات فمینیست‌ها از تلاش برای حق رأی و دستمزد برابر با مردان از چنین شرایطی آغاز شده است.
3. فاقد حقوق خانوادگی: در انتخاب همسر و ازدواج، زنان صاحب هیچ حقی در انتخاب همسر و اختیار اموال خود نبوده است و تنها اجاره‌بهای ملک به او می‌رسید که در صورت تصاحب مرد، دادگاهی برای استیفای حقوق او نبوده؛ بلکه دادگاه خود مرد بوده است. (میل، ص ۶۸) زنان از ازدواج جزئی از خانواده همسر و تمام حقوقش ذیل شوهر خویش تعریف می‌شد.
4. فاقد جایگاه اجتماعی و سیاسی: جان استوارت میل منشأ نابرابری حقوقی میان زنان و مردان، قوانین نفرت‌انگیز بردگی می‌داند که استمرار و تسری آن از نظام طبقاتی و اجتماعی به ‌نظام خانواده باعث فرودستی زنان و قانونی شدن فرادستی مردان شده است و مبنای آن قدرت مردانه است و گاهی سیر را برعکس می‌بینند. در آن زمان مردان قدرت را در دست داشتند و برای حفظ و استحکام آن، ابتدا از ضعیفه‌های درون خانه شروع می‌کردند و سپس آن را قانونی و در جامعه به همان منظور حفظ قدرت قوانین بردگی را وضع کردند؛ پس قدرت ناشی از ثروت، مکنت و تعلق طبقاتی بود که قوانین جامعه بشری را در دوران سنت وضع کرده بود.
در نتیجه این قوانین همیشه حقوق زنان و بردگان را پایمال کرده و به شکل قانونی آنان را مورد ظلم قرار داده و هر اعتراضی به آن، نقض قوانین جامعه تلقی می‌شده است. ساحت دین یعنی کلیسا نیز کمک شایانی به ‌نظام قدرت می‌کرد؛ تا قبل از انقلاب فرانسه که اربابان مجبور شدند تا امتیازات و حقوقی برای فرودستان، بردگان و کارگران جامعه در نظر گیرند تا نظم اجتماعی برهم نخورد. این امر ریشه در تفکر فلاسفه قدیم نیز دارد؛ ارسطو معتقد بود که رابطه طبیعی میان ارباب و برده همان رابطه میان مرد و زن است. اگر استثنائاتی هم وجود دارد مربوط به همان طبقه اشراف است؛ در انگلستان ملکه حکومت می‌کند؛ اما زنان در پارلمان و سایر مناصب حکومتی گمارده نمی‌شوند. در یونان برای زنان اسپارت قوانینی وضع کردند که سلطه مردان را کاهش می‌داد و همین تجربه مبنای نظرات افلاطون شد؛ اما به‌هرحال زنان در طول تاریخ، داوطلبانه سلطه مردان را بر خود پذیرفتند. (فرودستی زنان، جان استوارت میل، ۵ – ۴۴)
هرچه هم این قضیه را جلو می‌آییم، باز هم کُنه نگاه همین است. اگرچه زن حتی در صحنه‌های اجتماعی نقش‌آفرینی هم می‌کند؛ اما باز نوع نگاه به او جنسی است و درواقع اگر زنِ امروز غربی را در نظر بگیریم، سازوکارهای اجتماعی به صورتی چیده شده‌اند که او را با جنسیت بروز می‌دهند و زن مجبور است که در بسیاری از موارد به جلوه‌گری‌هایی برای کسب جایگاه اجتماعی بپردازد. این مورد در تاریخ غرب قدیم بسیار به چشم می‌خورد. مثلاً زنانی که به‌خاطر زیبایی و جاذبه‌های جسمانی‌شان موردتوجه قرار می‌گرفتند یا به‌خاطر روسپی‌گری صاحب جایگاهی می‌شدند‌؛ یعنی عده‌ای از زنان جامعه به این خاطر می‌توانستند مناصب اجتماعی را کسب کنند و همچنان تأکید بر این نگاه جنسی به زن وجود دارد.

س: فرازوفرودهای مسئله زن و بحران زن در نگاه غربی چگونه بوده و زن در جامعه غربی چه دوره‌هایی را پشت سر گذاشته است؟
ج: زن در غرب باستان همانند بسیاری از مناطق دنیا شیء محسوب می‌شده و البته وضعیت زن در غرب وخیم‌تر از سایر مناطق دنیا است. در آرا ارسطو زن شهروند جامعه نیست و مرد شهروند جامعه است و حقوق شهروندی فقط مختص او است. بردگی و بندگی زن برای مرد چیزی است که کاملاً در فرهنگ غربی نهادینه بوده است؛ تا اینکه در دوران بعد از انقلاب صنعتی و درگیری جامعه اروپایی با برخی تحولات رخ می‌دهد. با روی کار آمدن انقلاب صنعتی کارخانه‌های اروپایی نیازمند نیروی کار می‌شوند و چه‌بهتر نیروی کار ارزان‌تری را به خدمت بگیرند و بسیاری از تشویق‌ها برای به میدان آوردن زنان غربی صورت گرفت؛ لذا تاریخچه حضور زن در اجتماع در جامعه غربی، تاریخچه مسمومی است. حضور زن در جامعه غربی حضور اصیلی نیست، حضوری است که از بازیچه‌شدن زن وارد این عرصه شده و به عرصه اجتماعی هدایت می‌شود؛ لذا آنان، زنان را با وعده وعیدهایی به کار و اشتغال سوق دادند و زمانی که زنان متوجه تحمیل زیان شدند شروع به اعتراضاتی کردند که این اعتراضات در حاشیه اعتراضات کارگران به قانون کار بود؛ پس چنین اعتراضاتی شکل گرفت و تعدادی قوانین مربوط به اشتغال و قوانین حقوقی برای زنان به رسمیت شناخته شد. به‌عنوان‌مثال حق رأی هم از جمله مواردی بود که فمینیست‌های موج اوّل به آن پرداختند؛ لذا به موج اوّلی‌ها، اثبات‌گرا به دلیل اثبات و حق رأی خودشان و حقوق برابر با مردها گفته می‌شود.
در موج دوّم وارد مسئله جنسیت، خانواده و باروری شدند و فمینیست‌ها به سمت مردواره دیدن زنان رفتند و پس از مدتی موج دوّم هم به‌شدت شکست خورد و به دنبال نهادینه و علمی کردن یافته‌های خودشان رفتند و برای ورود زنان در عرصه‌های مختلف سیاسی و ‌اجتماعی تلاش و برای برتری زنان از مردان سعی کردند؛ اما ماحصل این اتفاقات منجر به کرامت اجتماعی زن نشد و همچنان بهره‌کشی اقتصادی و جنسی از زنان ادامه داشت و زنان بازیچه دست قدرت‌طلب‌ها شدند. جنبش‌های فمینیستی نتوانست به جایگاه اصلی زن در خانواده، اجتماع و بالاآوردن این جایگاه در خانواده و اجتماع کمک کند؛ لذا فروپاشی بنیان خانواده که از رهاوردهای این جنبش بود، به‌شدت جایگاه زن را با تزلزل مواجه کرد.
به طور خلاصه اگر بخواهیم فرازوفرودی برای این قضیه قائل شویم؛ ادوار زن غربی از شیئیت محض، بردگی و بندگی به تلاش برای آزادی و برابری حقوق و بعد به بردگی مدرن یعنی سوق‌دادن زن به خودنمایی و تبرج می‌رسد؛ لذا ما با دروغی بزرگ مواجه می‌شویم که حضرت آقا می‌فرمایند: «غرب در مسئله زن دروغ گفت و در ارزش‌ و کرامت بخشیدن به زن صداقت نداشت». به این خاطر است که دائماً این شعارها، اهداف و مطالبی که علی‌الظاهر گفته می‌شد، اهداف پشت پرده‌ای داشت که نفع اقتصادی‌اش در جیب عده دیگری می‌رفت؛ لذا ما الان می‌بینیم که همچنان یکی از سودآورترین صنعت در دنیا صنعت پورن است که ضربه اصلی را زنان در این موضوع متحمل می‌شوند.

س: ریشه این نگاه غرب به زن چیست؟
ج: وقتی انسان را بشر غربی بر مبنای ماده و جسمانیتش تعریف می‌کند؛ لذا نگاهش به زن هم بر این مبنا است. ما در تاریخ غرب با مسیحیت تحریف‌شده مواجه هستیم؛ یعنی حتی در نگاه الهیاتی به زن هم نتوانستند از این نگاه جنسیت‌زده و جنسی‌زده عدول کنند. آنها نتوانستند اسلام ناب عیسوی را به دست بیاورند و به‌شدت با مسیحیت تحریف شده به جامعه‌سازی پرداختند؛ لذا مقوله نگاه به انسان و نگاه توحیدی بسیار دارای اهمیت است و به نظر می‌رسد که ریشه این نگاه غرب به زن نوعی نگاه نازل است.
نکته بعدی قدرت، بازگشت به نگاه غیرتوحیدی دارد و تعامل با زن و با افراد جامعه بر اساس مقوله قدرت است؛ لذا نظام ارباب‌رعیتی به‌شدت حاکم بوده و فرادستان جامعه به‌اصطلاح قدرتمندان به طور قانونمند سعی در انقیاد فرودستان و ضعیفان جامعه هستند و این رخداد را قانونی دانسته و نظام اشرافی‌گری را نهادینه می‌کنند. همچنین در صحنه خانوادگی خود نیز همین نظام را حاکم می‌کنند؛ به دلیل آنکه زن، جسم لطیف‌تر و جنس ضعیف‌تر این نظام است و به جهت نداشتن قدرت جسمانی بیشتر تحت انقیاد قرار می‌گیرد و به ‎عنوان فرودست به آن نگاه می‌شود.

س: به نظر شما نوع نگاه غرب به زن باعث شده چه چالش‌ها و آسیب‌هایی و از طرفی چه فرصت‌هایی برای زنان تعیین شود؟
ج: این چالش‌ها و آسیب‌ها بسیار هستند که از جمله هویت فطری زنان است که به فراموش سپرده شده است؛ لذا با ایجاد مشاغل برابر برای زنان در عین درست بودن کلیت آن در بسیاری از مشاغل جسم لطیف‌تر زن آسیب می‌بیند. در جامعه غربی حمایت خاصی از سوی همسر از جهت مالی برای زن در نظر گرفته نمی‌شود، بحث نفقه و مهریه در آنجا مطرح نیست. اگر این مورد را در نظر بگیریم موجب عدم پشتوانه و حامی برای زن در عرصه اجتماعی است و از جهت مالی مدام باید تلاش کند تا خود یا بچه خود را سیر نگه دارد؛ لذا این مورد برای روحیه او به‌شدت ضربه‌زننده است. درحالی‌که در فرهنگ اسلامی بدون اینکه زن شغلی داشته باشد، صاحب اموالی از طرف همسرانشان، پدرشان و مالک اموال خودشان باشند و موظف هم نیستند این اموال را در زندگی‌شان خرج کنند و اگر نخواهند این کار را بکنند از نظر شرعی و قانونی مؤاخذه نمی‌شوند؛ ولی از آن طرف مخارجشان برعهده مرد خانواده است. اکنون که در جریان طوفان الاقصی بسیاری از خانم‌ها با فرهنگ اسلام آشنا شدند، ماجرای مهریه و نفقه برایشان عجیب و جالب است. درواقع هیچ دایره امنی از نظر اقتصادی در غرب برای زن وجود ندارد و دائماً باید برای زنده‌ماندن، سیرکردن و پوشاندن خودشان تلاش کنند و با وضعیت جسمی‌ ممکن است زودتر دچار افت شود.
نکته بعدی درباره فرصت‌ها، شاید بعضی از فرصت‌های ظاهری باشد. مثلاً اینکه زنان توانسته باشند به لحاظ ظاهری در همه مشاغل مردان نقش ایفا کنند. شاید برخی این شرایط را فرصت بدانند؛ ولی بیشتر از اینکه فرصت باشد درواقع تهدید است؛ چون ویژگی‌های جسمی و روحی زن در آنها لحاظ نمی‌شود. اگر جامعه مسئولیت مادری را از زنان به‌راحتی می‌گیرد یا زن‌ها این مسئولیت را نمی‌پذیرند، با روحیه خودشان سازگار نیست و فرزندان را دچار چالش و آسیب می‌کند و بعد از مدتی انواع‌واقسام بیماری‌ها، افسردگی‌ها سراغ افراد می‌آید که به دلیل کنارگذاشتن بخشی از روحیه و شرایط خود آن زنان است.

مصاحبه و تنظیم‌کننده: حمیده عرب‌سرخی

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید