«فرحه»، گوشهای از رنج و مقاومت فلسطین
مروری بر روزگار فلسطین ۱۹۴۸ از دریچهٔ درام
قدسیه پایینی، نویسنده و پژوهشگر هنر و رسانه: فلسطین یکی از زندهترین موضوعات زندگی ایرانیهاست. آنها سالهاست که جمعهٔ آخر ماه مبارک رمضان، در سرد و گرم روزها، به راهپیمایی رفتهاند و آزادی فلسطین را خواستهاند. در هر سال هم تصاویر و فیلمهایی از درگیریهای رژیم اشغالگر با مردم فلسطین در انتفاضهها یا غیر آن، روی پوسترها رفتهاند. در همین یک سال اخیر نیز، حجم تصاویر فلسطین و سرزمینی به نام غزه آن قدر پرتکرار و پرشمار بود که حجم اندوهشان نفسها را میبرید.
اما ذهن ما با این تصاویر تا کجا پیش میرود؟ تا کجای تاریخ را میتوانیم عقب برویم و ببینیم؟ شاید چند گام کوچک، به اندازهٔ سالهای محدود عمرمان در نسبت با ۷۵ سال اشغال فلسطین! افزایش تألمها و دغدغهها در یک سال اخیر نشان داد که بسیاری از مردم، از آنچه بر تاریخ فلسطین گذشته است بیخبرند؛ نهتنها مردم ایران که همه جای دنیا… . انگار ماجرا از ۷ اکتبر شروع شده است. برای همین یکی از اتفاقات مهم در دنیا ادامه دادن به این جمله بود: ماجرا از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شروع نشده است. آغاز ماجرا ۱۹۴۸ هست.
در میان قالبهای مختلف رسانهای از پوستر، فیلم مستند، گزارش خبری و…، فیلم داستانی نزدیکترین قالب را به برانگیختن احساسات آدمی دارد. در ماجرای فلسطین تعداد فیلمهای سینمایی بسیار اندکند. فیلمهایی که نمیتوانستند در سرزمین اشغالی ساخته شوند و باید در کشورهای مسلمان تولید میشدند که نشدند! ۲۷ سال بعد از فیلم «بازمانده»، اثری بسیار قدرتمند دربارهٔ اشغال فلسطین، که سیفالله داد در سال ۱۳۷۳ ساخته بود، فیلم فرحه توسط دارین سلام در سال ۲۰۲۱ ساخته شد: ماجرای روز نکبت در سال ۱۹۴۸.
فرحه یک فیلم درام تاریخی اردنی است که داستانی تأثیرگذار از وقایع اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ را روایت میکند. با وجود جوایزی که فیلم فرحه از جشنوارههای بینالمللی مختلف گرفت؛ اما مقامات اسرائیلی علیه آن جبههگیری شدیدی را ایجاد کرده و با تحریم نتفلیکس، شرکت پخشکنندهٔ فیلم، پویشی علیه آن فعال کردند. فیلم بر اساس حوادث واقعی ساخته شده و از نگاه دختری ۱۴ ساله به نام فرحه روایت میشود.
داستان فیلم فرحه
فرحه، دختری باهوش و سرشار از آرزو، در یک روستای کوچک فلسطینی زندگی میکند. او رویای ترک روستا و ادامهٔ تحصیل در شهر را در سر دارد؛ اما با مخالفت پدر محافظهکارش روبهرو میشود. در میانهٔ این اختلافات خانوادگی، حملهٔ نیروهای صهیونیستی به روستای آنها همه چیز را تغییر میدهد. وقتی جنگ شدت میگیرد، پدر فرحه برای حفظ امنیت او، دخترش را در انبار کوچک گوشهٔ حیاط پنهان میکند. فرحه از دریچهای کوچک شاهد ویرانی روستا، کشته شدن بیگناهان و فجایعی است که برای خانوادهها رخ میدهد. فیلم فرحه از نگاه محدود و در عین حال پر از جزئیات احساسی دختر داستان، جنایات و خشونتهای جنگ را در جهان بومی یک روستای ساده، در نیمهٔ اول قرن بیستم به تصویر میکشد.
زمانی که نیروهای صهیونیستی به روستای فرحه حمله میکنند، فیلم با تمرکز بر جنایات وحشتناک اشغالگران، لحظاتی بسیار تکاندهنده و انسانی را به تصویر میکشد. این جنایات از نگاه فرحه که در انبار پنهان شده و از طریق یک شکاف کوچک بیرون را میبیند، روایت میشوند و همین زاویهٔ محدود، حس درماندگی و وحشت را چند برابر میکند.
فرحه شاهد صحنهای هولناک است که در آن یک خانواده فلسطینی، شامل پدر، مادر و دو فرزند کوچک، توسط نیروهای اشغالگر کشته میشوند. سربازان ابتدا آنها را مجبور به خروج از خانهٔ پدر فرحه که به آن پناه آورده بودند میکنند و سپس بدون هیچ دلیل مشخصی، با شلیک مستقیم به سمت آنها، کل خانواده را از بین میبرند. این صحنه، بهخصوص مرگ کودکان، ضربهٔ روانی شدیدی به فرحه وارد میکند. نیروهای اشغالگر پس از تصرف روستا، خانهها و مزارع را غارت میکنند. آنها وسایل ارزشمند را به تاراج میبرند و مابقی را به آتش میکشند. دود غلیظی که از خانههای در حال سوختن بلند میشود، فرحه را در انبار محبو احاطه میکند.
پس از گذشت روزها، وقتی همه چیز آرام به نظر میرسد، فرحه از انبار خارج میشود و با ویرانههای روستایش مواجه میشود. دیگر از خانواده و دوستانش خبری نیست و رویای شهر و تحصیل جای خود را به واقعیت تلخ اشغال و تبعید داده است. فرحه به تنهایی قدم در مسیری میگذارد که نمادی از ادامهٔ زندگی و مقاومت در برابر فراموشی است.
انفعال فرحه در ذهن مخاطب ایرانی
گاهی در طول فیلم فرحه، این سؤال در ذهن مخاطب ایجاد میشود که چرا او هیچ کاری نمیکند؟ این سؤال زمانی که سرباز دستور قتل نوزاد را میشنود، بسیار پررنگتر میشود؛ اما با کمی تأمل میتوان دریافت که فرحه دختری نوجوان در یک روستای فلسطینی است؛ تصوری از آن چه در حال وقوع است ندارد. مثل هر انسان دیگری در آن لحظات، خشم، نفرت، ناتوانی و یأس را با تمام وجود حس میکند و همهٔ اینها او را به نوعی فلج عاطفی گرفتار میکند. او زمان نیاز دارد تا خود را در آوارگی پیدا کند و تصمیمی برای آینده بگیرد.
اما برای مخاطب ایرانی گفتن از نوجوانی فرحه باز هم قابل پذیرش نیست؛ چون در حافظهٔ تاریخی او «ناهید فاتحی»، «فوزیه شیردل»، «سهام خیام» و «میترا کمایی» نقش بستند. نوجوانانی که سلحشورانه تفنگ به دست گرفتند و با اشغالگر سرزمینشان جنگیدند. در این جا باید نگاهی کلان به اتمسفر جاری در جامعه انداخت. در جامعهٔ مورد تهاجم قرار گرفتهٔ ایران، رهبری وجود داشت که شجاعت و مسئولیتپذیری و نقش دادن به دختران نوجوان را پرورانده بود و او را آمادهٔ مبارزه کرده بود.
غلبهٔ گفتمانی در انقلاب اسلامی ایران بر حفظ اسلام و فدا شدن برای آن، شبیه خونی در رگهای مسلمان ایرانی جاری شده بود برای همین هنگام مواجهه با تهاجم در زمانی بسیار کوتاه، توانست بر شوک ناشی از بحران غلبه کند و به میدان نبرد برود. چنین تجربههایی در فلسطین ۱۹۴۸ وجود نداشت. تجربههایی مانند:
غلبه بر شوک ناشی از تهاجم در کمترین زمان ممکن؛
کنشگری فعالانهٔ زنان و دختران در آموزش و تربیت نسل جنگاور؛
مستحکم کردن عقبهٔ روانی و عاطفی برای خط مقدم؛
تغییر سبک زندگی عادی و روزمره به نوعی زندگی مجاهدانه؛
میراث و الگوی زنان مجاهد ایران در دوران انقلاب و دفاع مقدس بود که در باقی خطوط جبههٔ مقاوت تکثیر شد.
تجربهای که در فلسطین ۱۹۴۸ نه برای نوجوانان که حتی برای بزرگسالان هم وجود نداشت و تغییر کنشگری فلسطینیان از زن و مرد و کودک و نوجوان در این دوران به خوبی نشاندهندهٔ قدرتی است که زیستن در اتمسفر انقلابی اسلامی به آنها داده است.
قدرتی که بهویژه در طول ۱۵ ماه اخیر، به شکلی غریب نمایان شده است. گره خوردن ایستادگی مردمان فلسطینی به بستر خانواده و دامان مادران و تکیهگاه بودن همسران آشکار شده است. با این حال در این دوران، میدان جنگ دیگری یعنی میدان روایت و رسانه گسترده شده و در این میدان هم چنان کنشگری فعالانه که نقش ناپیدای زنان را مرئی کند، پدیدار نشده است.
دیدگاهتان را بنویسید