نگاهی فلسفی و عرفانی به زوجیت در نظام هستی
نرگسالسادات روحالامین، پژوهشگر عرفان و فلسفه: رهبر معظم انقلاب اسلامی بیانات بسیار ارزشمندی، در دیدار اقشار مختلف بانوان در ۱۴ دیماه ۱۴۰۱ ایراد فرمودند. یکی از فرازهای مهم این سخنرانی اشاره ایشان به «زوجیت» به عنوان قانون عام عالم آفرینش است. به فرموده معظم له مطابق آیات قرآن، خداوند در همه چیز در انسان، در حیوانات، در گیاهان و در چیزهایی که نمیدانیم مانند سنگ ها و اجرام فلکی، زوجیت را قرار دادهاست. به همین مناسبت با نگاهی اجمالی به «زوجیت» از دیدگاه فلسفه و عرفان میپردازیم.
زوجیت یک قانون عام الهی است که در تمامی آفرینش سریان دارد. خداوند متعال تمام عالم را زوج آفرید، «سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لایعلمون».[۱] مصادیق ازواج در عالم نامتناهی است؛ عقل کل و نفس کل، علم و عمل، آسمان و زمین، وجود و ماهیت و نر و ماده همه موجودات حتی گیاهان، نمونههایی از این ازواجند.[۲] «و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون»[۳] بر مبنای اصل تشابه عالم صغیر (انسان) با عالم کبیر(جهان)، زوجیت زن و مرد نیز منشأ الهی دارد.
در هستیشناسی عرفانی، زوجیت و تناکح در همه مراتب وجود تحقق دارد و از عالم لاهوت تا ناسوت، میان مظاهر جلال و جمال الهی، پیوندی برقرار است. البته نکاح در هر مرتبه وجودی معنایی خاص و متناسب با آن مرتبه دارد. به موجب حرکت حبی نکاح در تمام مراتب وجود ساری و جاری است. مراتب کلی نکاح پنج قسم است که موجب پیدایش عوالم معنوی و روحی و نفسی و مثالی و حسی است:
نکاح اول؛ توجه ذاتی حق متعال از حیث نخستین اسماء اصلی است که مفاتیح غیب هویت الهی و حضرت کونیاند.
نکاح دوم؛ نکاح اجتماع اسمائی برای ایجاد ارواح یعنی عالم عقول و مفارق و صور آنها در نفس رحمانی (طبیعت کلی، صادر اول، رق منشور و آب حیات) است.
نکاح سوم؛ اجتماع ارواح نوری برای ایجاد عالم اجساد طبیعی و عنصری است.
نکاح چهارم؛ نکاح کواکب، آباء سبعه با امهات اربعه (عناصر) است که نتیجه آن، مولدات ثلاثه (معدن و نبات و حیوان و لواحق آن) است.
نکاح پنجم؛ اختصاص به کون جامع یعنی انسان کامل دارد که مجمع دو دریای غیب و شهادت است.
از مصادیق این زوجیت و نکاح، الفت روح و نفس حیوانی با هم است، روح به منزله زوج و نفس که مرتبه نازله روح است، به منزله زوجه است. خداوند آن دو را عاشق یکدیگر گردانید، بهطوریکه تا روح در بدن است بدن زنده و بیدار است و هرگاه روح از بدن جدا شود بدن مرده است.[۴]
از آنجاییکه زوجیت در کل عالم ساری و جاری است، یکی از مهمترین مصادیق آن عقل کل و نفس کل است، که عقل کل پدر و نفس کل مادر است و همه کثرات عالم صنع الهی، فرزندان این پدر و مادر هستند و همه ازواج با تفاوتی که در مراتب خود دارند از مظاهر این دو هستند.
عقل کل والد و ام نفس و زین اب و ام آدم بوالعجب فرشی عرشی ولدیست[۵]
به همین وزان، برخی عرفا ازدواج زن و مرد را رمز اتحاد روح و نفس دانستهاند.در تمثیلی به مقوله مادری مریم باکره و ولادت عیسی(ع) اشاره شدهاست و تمثل جبرییل در هیئت یک انسان برای مریم را شرح حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» به زبان رمز دانستهاند. عارف را به مریم و رؤیت باطنی خداوند را به مشاهده فرشته از دید عارف تشبیه میکنند. مولانا میگوید: «تن همچون مریم است و هریک از ما عیسایی داریم. اگر در ما درد پدیدار شود، عیسای ما هم به دنیا میآید. اگر درد نباشد عیسی هم از همان راه پنهانی که آمد، به اصل خود میپیوندد».[۶] در واقع عارف کامل با تطهیر نفس خود به مرحلهای میرسد که به دنبال ازدواج نفس او با روحش، فرزندی معنوی از او متولد میشود که مسیحا نفس است و مردگان را زنده میکند و عارف را به دم مسیحایی قادر میسازد. خداوند نمونه عینی این ازدواج را در حضرت مریم قرار داد و ثمرهاش که انسان کامل است را پدیدار کرد.[۷] به همین مناسبت است که بعضی عرفا، پدر را روح و مادر را نفس دانستهاند. مولانا نیز پدر را نماد عقل و مادر را نماد نفس دانستهاست.[۸]
برخی تفاسیر عرفانی نیز در تمثیلی رمزگونه، یوسف را نماد روح و زلیخا را مظهر نفس میدانند که در خلوت دنیا با یکدیگر اظهار مراودت میکنند و البته روح به برهان حق از دام خدعه نفس میرهد. زلیخا نماد نفس امارهای است که با تربیت به نفس مطمئنه و از عشق مخلوق به عشق خالق رسیدهاست. زلیخای پیر تولدی دیگر مییابد، که این تولد نتیجه ازدواج روحانی زلیخا و یوسف است. [۹]
در هستیشناسی فلسفی، فیلسوفان قدیم مطابق علم هیئت، عالم جسمانى را شامل نه فلک تو در تو میدانستند؛ فلک نهم، فلک محیط (فلک افلاک) و فلک هشتم، فلک ثوابت و هفت فلک دیگر که حامل کواکب سبعۀ قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشترى و زحل هستند. کواکب هفتگانه را از نظر تأثیراتى که در عالم عناصر و تکوین موالید دارند، آباء سبعه و عناصر چهارگانه (خاک، آب، هوا و آتش) را امّهات اربعه نامیدهاند و فرزندهایى که از نکاح تکوینى و طبیعى آن پدران و این مادران پدید مىآید، موالید ثلاثه (معادن، نباتات و حیوانات) است. [۱۰]
آسمان مرد و زمین زن در خرد آنچه آن انداخت این می پرورد[۱۱]
ارتباط کواکب و عناصر را در علم غریبه کیمیا نیز داریم. کیمیا علمی پیچیده و محرمانه است که فلزات بیارزش را به فلزاتی گرانبها مانند طلا و نقره تبدیل میکند. کیمیا یک فلسفه طبیعت دارد و در آن، طبیعت مقدس است طبیعت به منزله تن و جسمی زنده و مقدس، انسانی کبیر است شبیه به عالم صغیر. کیمیاگر در اسرار طبیعت نفوذ میکند و آن را چون رموزی مییابد که قوای الهی و ملکوتی انسان هبوط کرده را آشکار میسازند. به اعتقاد کیمیاگران، تناظر میان هفت سیاره و هفت فلزی که در زمین، تحتتأثیر آنها پیدا شدهاست، یا هفت مرکز حیات در بدن که به گرد خورشید قلب در گردشاند، گونههای مختلفی از کلمه واحد الهی هستند که در عالم صغیر یا عالم کبیر تجسد پیدا کردهاند. اتحاد مرد و زن، گوگرد و جیوه، روح و بدن، و فعل الهی و طبیعت جهانی همه به معنای اصولی کیهانی هستند که در مراتب مختلف هستی جاری است. عمل کیمیایی به معنای پیوند میان گوگرد با جیوه یا دو اصل مذکر و مؤنث است. در این ازدواج کیمیایی، گوگرد جیوه را عقد میکند، خورشید با ماه متحد میشود، و روح به همسری نفس در میآید. گوگرد و جیوه، خواستار آناند که به ربالنوع مشترک خود واصل شوند. در عالم معدنیات طلا رمز ازدواج این اصول است، و همه فلزات دیگر میل رسیدن به آن را دارند.[۱۲]حکیم میرفندرسکی از نامیان رشته کیمیا در رساله ترجمه کتاب «شذورالذهب فیالاکسیر» با نگاهی فلسفی و ماورایی به کیمیا، به ارتباط میان علم کیمیا و طبیعت اشاره میکند و کیمیا را به نکاح تشبیه میکند.[۱۳]
بنابراین اطلاق زوجیت عمدتاً به هر چیزى است که با چیز دیگر جفت و قرین شود، مانند نر و مادّه در حیوانات، «فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى» و گاهی اطلاق زوجیت هر چیزى را که از اضدادی ترکیب شده باشد، شامل میشود.
اما زوجیّت در کواکب ممکن است اشاره به مقارنه و مقابله آنها و حالت اتصال باشد و مراد از فردیت، حالت انصراف باشد. مقارنه، بودن دو کوکب بر یک درجه و یک دقیقه است، مقابله هنگامی است که نصف فلک در میان باشد. اتصال آن است که بعد میان جرمین هر دو نصف دور جرم بود. زمانی که از این حالتی که گفته شد، تجاوز کند، انصراف رخ میدهد.[۱۴] اینها اصطلاحاتی است که در علم نجوم بکار میرود.
اصطلاح «زوجیت» و «ازدواج» در آثار حکما به غیر از تأثیر اجرام سماوى بر عناصر زمینى و تولید موالید ثلاثه است، در موارد دیگر نیز استفاده شده است. در نظام انوار شیخ اشراق، مبدأ هستى، نورالأنوار است که تنها یک نور از او صادر مىشود، امّا این نور در رابطه با خود و با نور الانوار داراى جهاتى است که به واسطه این جهات، نورى دیگر و همچنین فلکى و نفس آن فلک از او صادر مىشود. در این تکثیر و تکثّر عالم، همیشه جهتى قوى و قاهر با جهتى ضعیفتر از خود ازدواج میکند و از ازدواج آنها نورى یا برزخى دیگر پدیدار میشود، این سلسله ازدواجها تا آنجایى پیش میرود که جهت ضعیف به حدّى برسد که دیگر قابلیّت بارورى و تکثّر را نداشته باشد، بنابراین در عالم هستى، جز مبدأ کلّ که واحد است، همه اجزاى عالم، زوج و مزدوج هستند و بخاطر کمال نظام عالم، لازم است هر ناقصی با کاملی زوج شود.[۱۵]
[۱] سوره یس، آیه ۳۶
[۲] حسنزاده آملی، حسن، شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، ۱۳۸۵،چاپ چهارم، قم: نثر طوبی، ص۱۷-۱۸
[۴] قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تحقیق حسن حسنزاده آملی، ۱۳۸۶، قم: بوستان کتاب، ص ۱۳۴۹
[۵] حسنزاده آملی، حسن، شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، ۱۳۸۵،چاپ چهارم، قم: نثر طوبی، ص۲۴
[۶] جلال الدین بلخی، فیه مافیه، ۱۳۶۸، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران: انتشارات نگاه، ص۳۴
[۷] رحمانی، شهلا و میترا پورسینا، ساختار شخصیتی زن و مقام خلافت الهی، ۱۳۹۸، قم: موسسه بوستان کتاب، ص ۲۳۴
[۸] جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، ۱۳۷۵، تهران: انتشارات پژوهش، دفتر ششم، ص۹۸۸
[۹] ابوبکر رازی، محمد، حدائق الحقائق، تصحیح سعید ابوالفتاح، ۱۴۲۲ق، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه، ص۳۷۵
[۱۰] حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ۱۳۸۵، قم: الف. لام. میم، ص۵۲۷
[۱۱] جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، ۱۳۷۵، تهران: انتشارات پژوهش، دفتر سوم
[۱۲] ر.ک. نصر، سیدحسین ، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، چاپ چهارم، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۹، ص ۲۴۰ به بعد
[۱۳] روحالامین، نرگس السادات، پایان نامه سطح ۳، نگرش فلسفی حکیم میرفندرسکی؛ مبانی، اندیشهها و پیامدها، ۱۴۰۰، ص۹۴
[۱۴] شاه داعى شیرازى، نسایم گلشن(شرح گلشن راز)، تهران: انتشارات الهام، ۱۳۷۷، ص۱۷۳
[۱۵] سهروردی، شهاب الدین، مجموعه مصنّفات، ج ۳، هیاکل النور، به تصحیح هانری کربن و سیدحسین نصر و نجفقلی حبیبی، چاپ دوم، ۱۳۷۵، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص۱۰۳-۱۰۴