‏«عشق الهی به زنان» به مثابه یک شاخص ‏تمدنی

حبیب اله بابائی، دکترای تمدن و ملل اسلامی و عضو انجمن بین المللی مطالعات تطبیقی تمدن‌ها در آمریکا: در باب فرمایش پیامبر گرامی اسلام (ص) دربارۀ زنان مانند «اکثر الخیر فی النساء»[۱] و همین­طور فرمایش آن بزرگوار در مورد دوستیِ زنان (حب النساء)، تحلیل­های مختلفی را می­توان ارائه کرده و گفت که دوستیِ زنان در فرمایش منقول از پیامبر اسلام، چه‌بسا به‌موجب زیبایی صوری در کنار لطافت و ظرافت روحی­ِ زنان باشد که موجب تلطیف روحِ انسان (حتی یک انسان کامل) می­شود. به بیان دیگر هر چند هر دو جنس مرد و زن در انسان بودن با هم فرقی ندارند لیکن در اینکه هریک از آنها چه اسمی از اسمای الهی را با خود دارند، کاملاً با هم تفاوت دارند.

تفاوت میان این دو جنس را نمی‌توان صرفاً به ساختار بدن یا عملکرد زیستی آنها فروکاست. بلکه افزون بر آن، از نظر خصوصیات روانی و مزاجی، سنخ­های روحانی و حتی دو مبدأ منطوی در کنه ذات الهی، که در مقام ذات ربوبی، اصل و منشأ دوگانگی است که در مرتبه عالم صغیر به‌صورت زن و مرد ظهوریافته است، نیز تفاوت­های وجود دارد. خداوند هم مطلق است و هم نامتناهی. مطلقیت ـ و جلال که از آن جدایی‌ناپذیر است ـ به مستقیم­ترین وجه ممکن در حالت مردانگی، و عدم تناهی و جمال در حالت زنانگی تجلی‌یافته است. پیکر مردان خود انعکاس از عظمت و قدرت و مطلقیت است و پیکر زنان بازتابی از زیبایی، رحمت و برکت، و بیکرانگی است. اما این مبادی [منطوی در کنه ذات الهی] در همه ساحات و مراتب میانی وجود که، در هریک از دو نوع عالم صغیر موجود، یعنی زن و مرد، حدفاصل میان مرتبه جسمانی و حضرت الوهیت هستند نیز انعکاس یافته­اند. اما ازآنجاکه خداوند یکی بیش نیست و آدمی فارغ از جنسیت خود، موجودی خداگونه است، که اسماء و صفات الهی را منعکس می­کند، هریک از افراد انسان هم انعکاسی از ذات واحد است و طالب بازگشت به‌سوی او. و لذا در میان دو جنس انسان به‌صورت توأمان هم تکمیل­گری وجود دارد و هم رقابت، هم اتحاد و هم تقابل. جنس زن هم مریم است که در سنت­های ابراهیمی نماد رحمت الهی و خیروبرکت منبعث از آن است، و هم حوّاست که نفس انسان را می­فریبد اغوا می­کند و به ظواهر مشغول می­دارد. هرچند در اسلام حوا مسبب خروج انسان از بهشت عدن نیست. جنس مرد هم منبع شهوات نفسانی است و هم صحنه شهود و نظاره جنبه نامخلوق و قدیم حق. پوشش تجلی کیهانی یا همان «حجاب» در مابعدالطبیعه [عرفان] اسلامی، رابطه میان دو جنس را به رابطه­ای دوگانه و ذووجهین تبدیل کرده است. اما ارتباط مابعدالطبیعی ژرف میان این دو جنس به‌گونه‌ای است که به نحو توأمان هم میل به وصال و اتحاد با فردی از جنس مخالف وجود دارد، که در نهایت به معنای نیاز به کسب آگاهی مجدد از آن اتحاد سعیده­ای است که نیای بشر در عالم بالا، درعین‌حال که هر دو جنس را در خود داشت، واجد آن بود و هم رقابت میان دو جنس، چرا که هر فرد انسانی به نوبه خود، انعکاس تمام‌عیاری از انسان ازلی است.[۲]

علاوه بر این نکاتی را در باب حکمت و فلسفه این سخنان منسوب به پیامبر اسلام می‌شود مطرح کرد همچون اینکه فرمایش پیامبر اگر به معنای عشق (نه دوستی صرف) هم باشد این عشق، عشقی عارفانه است که در پرتو عشق به امر واحد (خدای یگانه) شکل‌گرفته و از همان جهت نیز به مخلوقات زیبای خداوند (از جمله زنان به‌مثابه عالی­ترین مظهر جمال حق) تعلق یافته است. به بیان دیگر حکایت عشق به زنان در مورد انسان­های معصوم که نگرشی کامل و توحیدی دارند با عشق انسان­های عادی بسیار متفاوت است. عشق کُمّلین به همنوعان انسانی در سایه عشق آنها به حقیقت برین (خدای زیبایی­ها) است که عشق را به دیگران از جمله همسر و فرزندانشان نیز تسری می­دهد. [۳]

از طرف دیگر ـ درصورتی‌که مراد از این عشق محمدی، عشق به همسران خود نباشد ـ، این دوستی نه آن دوستی­ به عموم و تک‌تک زنان، بلکه این عشق و محبت معطوف است به جنس زنان. در نگرش پیامبر و در دوستی او نسبت به زنان حتی زنان زشت‌رو نیز مشمول این محبت محمدی هستند؛ ولی در نوعی دوستی که برای خانواده شکل می­گیرد هرگز چنین نیست و آدمی علاوه بر حس محبتش نسبت به جنس زن، نسبت به آن فرد خاص نیز باید محبتی خاص داشته باشد تا بتواند در کنار او زندگی آسان و آسوده­ای داشته باشد، و این محبتِ خاص مربوط به فرد خاص از فرمایش پیامبر گرامی به دست نمی­آید.  بنابراین دوستی­های خاص نسبت به دیگران (غیر از همسر خود) قابل‌توصیه نیست و بلکه باید تلاش کرد که برای آدمی رخ ندهد و اگر رخ داد در برابر آن صبر و شکیبایی از خود نشان داد. ولی دوستی­های عام نسبت به جنس زنان، نه‌تنها اشکالی ندارد قابل‌توصیه و سفارش نیز هست (مانند سفارش به عشق و شفقت نسبت به کودکان). بنابراین از این روایت می­توان این نکته را نیز استفاده کرد که دوستی جنس زنان (نه دوستی خاص نسبت به زنی خاص) نه یک معصیت، بلکه نشان از کمال روحی و معنوی آدمی دارد.

در این قسمت لازم به ذکر است که همواره حذر کردن از زیبایی­های زنانه مورد توصیه بوده است. این نه به‌موجب بد بودن این زیبایی­ها و کارکردهای منفی آن بلکه دقیقاً به‌موجب کارکردهای فوق­العاده­ای است که در آن زیبایی­ها وجود دارد و افراد عادی و عامی که هاضمه معنوی لازم را ندارند در برابر این نیروی معنوی، عنان از کف داده و آن را به اموری فرودست کاهش می­دهند. غرور زنان و حجاب و پوشش آنان در برابر مردان، توجیهی در همین راستا پیدا می­­کند که گوهر زیبایی و بکارت روحی و معنوی­شان در برابر نگاه­ها و هوس­های آلوده محفوظ مانده، در مسیرِ درستِ محبت و دوستی آن‌هم در حریم امن خانواده، هدایت گردد. توصیه به مردان نیز در حفظ خود از نگاه آلوده به زنان پیش از آنکه توصیه­ای فقهی و حقوقی باشد توصیه­ای اخلاقی و عرفانی است تا قلب مردان در برابر زیبایی­های صوری نلغزیده و سرمایه معنوی خود را از دست ندهند.

شاید کسی بپرسد اگر می‌توان اسلام را دین زیبایی نامید پس چرا اندیشمندان دینی چه مسلمان چه یهودی و چه مسیحی، نفس را از افتادن به دام زیبایی و در نتیجه روی‌گردانی از خداوند برحذر می‌دارند و چرا بعضی از عرفانی بزرگ، دل به چیزهای زیبا نمی‌سپرند و از اینکه آنها  ایشان را در میان بگیرد پرهیز می‌کرده‌اند. پاسخ این است که درست به همان دلیلی که زیبایی از تجلیات بسیار پر جذبه یا جلوه مشهود حقیقت الهی است، این توان را دارد که نفس را مجذوب خود سازد و عده‌ای را به این اشتباه بیندازد که آن تجلی را به‌جای سرچشمه همه تجلیات [یعنی خداوند] بنشانند. همین توانایی برای جذب نفس، از آن شمشیر دو لبه‌ای می‌سازد، زیبایی همراهی شکوهمند به‌سوی خداوند است و هم اگر خود آن را چون الهه‌ای بگیریم مانعی بر سر این راه خواهد بود. شاید بتوان گفت که اگر هیچ زیبایی در دنیا نمی‌بود، نفس را هیچ دردسر دنیوی نبود و تنها به‌سوی خداوند کشیده می‌شد. به معنایی حیات معنوی دیگر یک چالش به شما نمی‌رفت و عظمت شأن آدمی یکسره فرومی‌ریخت. خطیر بودن این طلب معنوی درست به همین است که نفس باید بیاموزد که در عین حالی که خود را به امر دنیوی نیالاید، بااین‌همه دنیا را چون چیزی جذاب و زیبا و دستاویزی برای رسیدن به سرچشمه همه زیبایی‌ها قرار دهد. اینجاست که عنصر زهد در اسلام، مانند دیگر ادیان، مطرح می­شود. برای‌آنکه بتوان زمینی را همچون نردبانی به‌سوی جمال الهی ببینیم بایسته است که نفس اول‌ازهمه یکسره دل از این دنیا برکند و به خدا بسپارد. ضرورت زهد و مجاهده نیز جز حصول این معنا نیست. هیچ شریعت و طریقتی نیست مگر آنکه دست‌کم ریاضت‌هایی را داشته باشد. [۴]

بر اساس آنچه گفته شد می­توان نگرش جدیدی را در مورد زنان و عشق به آنها در دنیای جدید و البته در برابر نظام تمدنی غرب در خصوص جایگاه زنان، توجه به زنان، حقوق زنان و عشق به زنان در جهان مدرن مطرح کرد. از این منظر جایگاه معنوی زنان در جامعه و تمدن اسلامی برجسته شده، نقش قدسی آنان در صورت­بندی نظام اجتماعی و دینی به رسمیت شناخته خواهد شد. در این نگاه که بر زن­سالاریِ معنوی تأکید دارد ازیک‌طرف، گامی جلوتر از مدعیان دفاع از حقوق زنان گذاشته شده و نقش زنان را در جایگاهی متعالی می­نشاند و هم اینکه با فمینیست‌ها در این مسئله به چالش می­نشیند که هویت زن نه در دیگر بود و ستیز با مردان است؛ بلکه در همسازی و سازش با آنان است. [۵] همین­طور این دیدگاه با مردسالاری که زن را امری فرودست گرفته و حق زندگی را از او دریغ می­دارد و سهمی در سازندگی معنوی برای وی قایل نیست، در تضاد افتاده، آن را به‌نقد می­کشاند. [۶]

برای فراهم‌آوردن امکان برقراری این تعادل و حیات معنوی مبتنی بر آن،  اسلام نظامی انسانی را تصویر کرده که در آن به‌جای اینکه دو جنس زن و مرد رقیب و معارض یکدیگر باشند، مکمل یکدیگرند. در سطح اجتماعی و خانوادگی، تشریع و قانون‌گذاری اسلام به‌قصد برپایی نظام اجتماعی بوده است که در آن بیشترین ثبات ممکن برقرار باشد، تعلق و دلبستگی زن و مرد به بنیان خانواده به منتهادرجه خود حفظ شود و ازدواج به‌عنوان وظیفه­ای دینی مورد تأکید قرار گیرد. ازدست‌دادن هویت مردانه و زنانه و دگرگونی روانی و عاطفی در جهت تحقق یک سنخ و زمینه خنثی و مشترک، از منظر اسلامی، متضمن ضایعه­ای جبران‌ناپذیر و تنزل بازهم بیشتر از کمال انسان ازلی است، انسانی که به نحو توأمان وجوه مردان و زنانه را در خود جمع داشت. [۷]

نصر در ادامه بحث مهمی را عنوان می­کند و می­گوید که این جدایی میان مردان و زنان هرگز به معنای درهم آمیختن آنها در زندگی اجتماعی از یک سو و محرومیت زنان از نقش اجتماعی آنها نیست. هرچند در اسلام توصیه به پوشش و حجاب، و پاک‌دامنی و عفت شده است، لیکن این مقدار نباید موجب آن گردد که زنان نتوانند در زندگی اجتماعی حضوری تعیین‌کننده داشته باشند:

… اصول و آموزه­های از اسلام که مبتنی بر عفت و پاک‌دامنی، جدایی زن و مرد در بسیاری از جنبه­های بیرونی زندگی، پوشیده‌داشتن زیبایی زنان از مردان بیگانه، تقسیم وظایف اجتماعی و خانوادگی و مواردی ازاین‌قبیل، تماما ریشه در اصولی دارند که پیش‌تر ذکرشان رفت. مصادیق و کاربردهای خاص این اصول، به محیط­های گوناگون فرهنگی و اجتماعی وابستگی داشته که اسلام در آنها رشد کرده و بسیار هم متنوع بوده­اند. فی‌المثل یک زن مالزیایی در مقایسه با زنی اهل سوریه، پاکستان یا سنگال، زیبایی زنانه خود را به شیوه­ای کاملا متفاوت می­پوشاند؛ و حتی در داخل یک کشور خاص هم، آنچه پوشش (حجاب) خوانده می­شود هیچگاه در میان کوچ‌نشینان، اهالی روستا و ساکنان شهر، واحد و مشترک نیست. نقش مکمل دو جنس در تمامی مراحل زندگی نیز، زنان مسلمان را از واردشدن در تقریبا همه شئون و موقعیت­های اجتماعی، از اداره ممالک گرفته تا مشاغل مهم در بازار و یا حتی اداره قصابی­ها، بازنداشته است. جهان اسلام از شخصیت­های فکری و دینی زن سرشناس نیز بی‌بهره نبوده است، شخصیت­هایی نظیر فاطمه س دختر پیامبر ص که خود از جمله بزرگان اولیاء بود؛ عایشه همسر پیامبر که بسیاری از احادیث اهل سنت از طریق او روایت شده است؛ زینب س نواده پیامبر که پس از مرگ برادرش امام حسین ع در حضور یزید یکی از بلیغ­ترین و شیواترین  خطابه­های تاریخ اسلام را ایراد نمود، رابعه عدویه که از نامدارترین عارفان مسلمان بود[۸]، یا سیده نفیسه که در فقه صاحب­نظری پرآوازه بود. وجود این شخصیت­ها و نظائر آنها از قدیم الایام تاکنون این حقیقت انکارناپذیر را به اثبات می­رساند که عرصه علم و معرفت هم مانند حیطه­های تجارت، کشاورزی و… به روی زنانی که قصد یا مجال پرداختن به آن را داشته­اند، گشوده بود. البته [در این عرصه نیز] اصل تکمیل­گری در مقابل تساوی ظاهری و رقابت، حاکم بود. این تکمیل­گری ریشه در مساوات (equity) داشت نه تساوی (equality). و سعی بر این بود که مبنای آن چیزی قرار گیرد که به بهترین نحو ممکن منافع جامعه به‌عنوان پیکره­ای مقدس، و منافع زنان و مردان را به‌عنوان موجداتی فناناپذیر و ابدی تأمین کند. اگر چه بر مبنای این اصل، زن، از نظر معنوی و روحانی، مظهر عدم تناهی و جنبه الوهیتِ ورای خلفت بود، تا جایی که جلال‌الدین رومی به زن به‌عنوان امری «نامخلوق» اشاره می­کند. [۹] اما در مراتب کیهانی و انسانی نقش مرد به‌عنوان قطب ثابتی که خانواده بر گرد آن بنا می­شد و مسئولیت تأمین رفاه و آسایش زنان و بچه­ها، و نیز حفظ شریعت الهی و نظام اجتماعی به او سپرده شده بود، مورد تصدیق بود. در قرآن مردان بر زنان تفوق یافته­اند، اما این مسئولیت به مرد به‌عنوان جانوری دو پا محول نشده است، بلکه به‌عنوان «امام» و خلیفه خدا که نفس خود را تسلیم او کرده است. به یک معنا مرد برای اینکه بتواند نقش خود را به‌عنوان شوهر برای همسرش و پدر برای فرزندش به احسن وجه ایفا کند، باید نفس خود را به زوجیت روح درآورد. طغیان زنان علیه مردان، نتیجه و فرع طغیان مرد بر ضد عالم بالابود، نه اینکه مقدم بر آن باشد. [۱۰]

شایان‌ذکر است تأکیداتی که در دین بر مسئله ازدواج صورت‌گرفته است نه صرفاً برای ازدواج و محرم شدن یک مرد نسبت به یک زن و سکونت روانی و جنسی دو جنس مخالف در ارتباط با یکدیگر است، بلکه مهم­ترین جنبه ازدواج همان عنصر اتحادی است که تنها از راه تألیف قلوب و ازخودگذشتگی حاصل می­گردد. البته روشن است که در فرایند ازدواج همواره چنین اتحادی حاصل نمی‌شود؛ بلکه باید در پس ازدواج با عشق آشنا شده، آداب آن را به‌درستی شناخت تا بتوان عشقی را ایجاد کرده و یا عشق بوجود آمده را حفظ کرده و آن را به عشقی بالاتر و متعالی بدل ساخت؛ بنابراین اینکه ایمان مرد با ازدواج کامل می­شود برخاسته از نوعی خودگذشتگیِ نهفته در ازدواج است که ایمان آدمی با آن کامل شده، آدمی از منیت و خودی بودنش نجات و رهایی می­یابد. سخن حکیم معاصر جوادی آملی در این باره قابل‌توجه است که می­گوید:

آنچه در این مسئله مهم است توجه به این نکته است که آیا راز آفرینش زن و مرد و سر گرایش این دو با هم و انگیزه تأسیس خانواده و تربیت انسان کامل همانا گرایش جنسی است که هدف غیر از اطفاء نائره شهوت نبوده و در حیوانات وحشی نیز بیش از انسان یافت می­شود و جاهلیت جدید چونان جاهلیت کهن به آن دامن می­زند و یا راز انعطاف زن و مرد و هدف تشکیل حوزه رحامت و پرورش مسجود فرشتگان و جلوه خلیفه اللهی و جامع جلال و جمال و همه اسماء خداوندی همانا گرایش عقلی و مهر قلبی و انس اسمایی است تا بتواند معلم ملائکه تربیت نماید و فرشتگان فراوانی را به خدمت بگیرد و راز بسیاری از اسرار آفرینش را حل نماید. بنابراین راز اصیل آفرینش زن چیزی غیر از گرایش غریزی و اطفاء نائره شهوت خواهد بود که خداوند از آن خبر می­دهد  قرآن کریم در آیه ۱۸۹ سوره اعراف و آیه ۲۱ سوره روم آرامش زن و مرد را بیان کرده و اصالت را در ایجاد این آرامش به زن داده و او را در این امر روانی اصل دانسته و مرد را مجذوب مهر زن معرفی کرد. گرایش اُنسی مرد به زن است و بدون آن مأنوس نیست و با وی انس گرفته و آرام می­شود. از این رهگذر فقها گرانقدر اسلام پیمان نکاح را یک عقد معاوضی بین دو نفر به نام زن و شوهر ندانسته بلکه آن را یک معاهده مشوب به عبادت می­دانند ازاین‌جهت لزوم عقد نکاح را که از عقود لازمه است همانند عقد بیع، اجاره، و نمی­دانند و شرط خیار را در آن باطل می­شمارند.[۱۱]

آنچه علامه جوادی آملی در این باره گفته است، همواره در سرتاسر تمدن اسلامی و در کلّیّت فرهنگ مسلمانان (به جهت حاکم بودن فرهنگ قرآنی در مناسبات انسانی و در روابط میان زنان و مردان) وجود داشته و البته همین نیز یکی از آورده‌های تمدنی مسلمانان (در انسان‌شناسی زنان، در عشق به زنان، در جایگاه متعالی و معنوی زنان) برای تمدن جهانی امروز و انسان معاصر است.

 

 

[۱] . من لایحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۸۵. روایات شبیه به این در مورد دختران آمده است که : «هیچ خانه ای نیست که در آن دختران باشند جز این که هر روز دوازده برکت و رحمت از آسمان بر آن فرود می­آید و دیدار فرشتگان از خانه قطع نمی­شود و هر روز و شب برای پدر آنان عبادت یکسال را می­نویسند.» (صحیح مسلم ۸/۹۲) «کسی که دختر یا زنی را شاد کند، پروردگار در روز هراس بزرگ او را شاد می­گرداند. » (بحار الانوار ۹/۲۱۲ وسایل الشیعه چ اسلامیه، ۱۲/۲۵) «روزی بر فراز منبر رفت و پس از ستایش خداوند فرمود: ای مردم! جبرئیل از سوی خداوند لطیف آگاه نزدم آمده و گفت: دوشیزگان، به سان میوها بر درخت­اند. اگر میوه پخته شود اما آن نچینند، آفتاب آن را تباه می­سازد و باد آن را می­پراکند. هم چنین اگر دوشیزگان به سنی رسند که آنچه را زنان [از مسایل جنسی] می فهمند دریابند دارویی جز ازدواج برای آنان نیست؛ در غیر این صورت، از فاسد شدن آنان در امان نباشید؛ زیرا آنها انسانند.» (اصول کافی،۵/۳۳۷، تهذیب الاحکام ۷/۳۹۸، روضه الواعظین، ۳۷۴) به نقل از حسین سیدی، نگین هستی، ص ۱۲۴ و ۱۲۵.

[۲]. Nasr, Seyyed Hossein, Traditional Islam in the Modern World, p 48- 49.

[۳]. سه بیتی که از حضرت سید الشهداء امام حسین علیه آلاف السلام، در باره عشق و محبت آن بزرگوار به همسر گرامی­اش «رباب» و دختر دردانه­اش «سکینه» رضی الله عنهما روایت شده از همین جمله و با همین توجیه است که فرمودند:

لعمرک اننی لاحب دارا     تکون بها سکینه و الرباب

احبهما و ابذل جل ما لی       و لیس لعاتب عندی عتاب

فلست لهم و ان عابوا مضیعا       حیاتی او یغیبنی التراب

به جانت سوگند می خورم که من همان خانه­ای را دوست می­دارم که سکینه و رباب در آن باشند، آن دو را سخت دوست می­دارم و همه مال و خواسته­ام را نثارشان می­کنم، و هیچ ملامت گویی را نرسد که مرا در این باره سرزنش کند و هر چند که «دوستان عیب کنندم که چرا دل بدانان داده­ام»، تا زنده باشم جانب آن دو را فرو نمی­گذارم، مگر آنکه خاک مرا در خود پنهان کنند…» (الاغانی، جلد ۱۴ ص ۱۶۳ ابوالفرج اصفهانی و مقاتل الطالبین ص ۹۰). به نقل از آنماری شیمل، زن در عرفان و تصوف اسلامی، مقدمه دکتر احمد مهدوی دامغانی.

[۴] . حسین نصر، قلب اسلام، ص ۲۷۴ – ۲۷۶.

[۵] . ر.ک: الیزابت رپاپورت، در باره آینده عشق، روسو و فمینیست­های رادیکال، مدرسه.

[۶]. در این باره باید بر این مسئله تأکید کرد که اصولا ولنگاری فرهنگی و در هم آمیختگی زنان و مردان، جایی برای چنین موقعیتی از زنان که باید محبت نوع مردان و بلکه غبطه آنان را نسبت به خود برانگیزانند، از بین برده و زن را از ارج گران خود به امری فرودست و ابزاری بدل می­کند.

[۷] . حسین نصر در این باره به محدودیت­های این جهانی در تمتع از حقایق زیبا در این جهان اشاره کرده و می­نویسد: « البته مجموعه قوانین شرعی اسلام و ساختار اجتماعی مبتنی بر آن، متضمن نظامی نیست که درآن رضایت همگان، از همه جهت، تأمین شود، زیرا سخن گفتن از ظهور و کثرت به معنای انقطاع و دور افتادن از یگانه منبع خیر، و لذا به سربردن در عالم نقصان و کاستی است. آنچه نظام اجتماعی اسلام همواره در پی حصول آن بوده، ایجاد بیشترین تعادل ممکن است، تعادلی که انسان­ها می­توانند بر مبنای آن زندگی­ای حول محور کمال انسان، و رو به سوی غایت نهایی او سپری کنند. و الا تردیدی نیست که برخی افراد در خانواده­های چند همسری نا خرسند بوده­اند، همچنانکه افراد دیگری در خانواده­های تک همسری ناخشنود زیسته­اند.»Nasr, Seyyed Hossein, Traditional Islam in the Modern World,۵۲.

[۸] . جامی در سخن از رابعه، او را موجودی ماورای تفاوت­های موجود جنس ذکور و مونث، قرار داده، در «نفحات الانس» چنین می­گوید: چنانچه همه زنان به زنی که از او نام بردیم، شباهت داشتند، یقینا زنان بر مردان ارجحیت پیدا می­کردند: جنسیت لفظی مونث، هیچ زیانی به خورشید نمی­رساند، به همان اندازه نیز جنسیت لفظی مذکر، هیچ افتخاری را برای ماه به ارمغان نمی­آورد. آنماری شمیل، زن در عرفان و تصوف اسلامی، ص ۹۸-۹۹.

[۹] . اشاره به این بیت از مثنوی « پرتو حق است و آن معشوق نیست     خالق است آن گوییا مخلوق نیست». دفتر اول بیت ۲۴۴۱.

[۱۰] . Nasr, Seyyed Hossein, Traditional Islam in the Modern World, p 53 -54.

[۱۱] . عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص ۳۸- ۴۱.

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید