امامِ «بدون زنان نمیتوانیم»

کاری که زنان در انقلاب اسلامی کردند و تحولاتی که در مورد خود زنان پیش آمد، چیزی از جنس حادثه یا رخدادی درونتاریخی نبود. به این قضیه اگر نتوانیم در سطح فلسفه تاریخ نگاه کنیم و چند مرحله در انتزاع بالاتر برویم، نمیتوانیم قواعد حاکم بر حرکت تاریخی انسان را بهدرستی شناخته و برای امروز و فردای خود بهخدمت بگیریم. سرگذشتی که در روزگار تکوین انقلاب اسلامی برای زنان طی شد و نوع تعاملی که بهطور خاص میان زنان و امام شکل گرفت نیازمند این است که در بستر «سنتهای الهی و تاریخی» فهمیده شوند. در اینصورت میتوان حتی از داستان انقلاب اسلامی نیز فراتر رفت و به نوع قاعدۀ عام در نسبت میان «امامت» و «امت» دست یافت.
پروژۀ امام را باید به دو اعتبار و از دو منظر فهمید که این هر دو بر هم مقارن و مطابق هستند و بر یک حقیقت واحد تکیه دارند. امام از منظری تلاش کرد اراده را به جمهور بازگرداند و سرنوشت تاریخی بشر را از چنگ مستکبران گرفته و به مردم بازپس بدهد؛ اما از زاویهای دیگر یکی از نزاعها و پروژههای اصلی امام هم در مسئله زن شکل گرفت؛ زنی که در دوران طاغوت غالباً یا در پستوها به خدمتگزاری گماشته شده بود و یا در ویترینها به تنانگی ایستاده بود. اگر چه دیگری و جبهۀ باطل مقابلِ امام، آمریکای شیطانصفت و نظام سلطه بود، در هر دو منظر پروژۀ امام، تقابلها و درگیریهای تند گفتاری و کرداری او با متحجران و مردمنفهمها، آیندهنفهمها و دیننفهمها، درنتیجه زننفهمهای خشکمقدس هم شکل گرفت. امام همانگونه که مقابل مذهبیونی که وظیفۀ حکومت دینی و تشکیل یک سازوکار الهی برای اراده جمهور را نمیفهمیدند ایستاد، برابر کسانی که زنان را خارج از داستان تاریخ و خلق سرنوشت صورتبندی میکردند شورید. رهبر انقلاب، اتکای امام به زنان را یگانه سد قابل تکیهای میدانستند که به اعتبار او میشد از حق استقلال، آزادی و کرامت زن دفاع کرد و به افتخار به نظارۀ دستاوردهای خاص و منحصربهفرد زن مسلمان مجاهد ایستاد. واقعیت این است که امام بهخاطر مسئله زنان از هر دو طرف متحمل هزینه شد، همانگونه که خود رهبری و همانگونه که خود جمهوری اسلامی!
امام دو صدا داشت و این دو صدا پژواک یکدیگر و ترجمان همزمان هم بودند. امام به این صدا میگفت ملت باید قیام کند و با صدای دیگر میگفت زنان باید در مقدرات اساسی حاضر باشند. امام با صدایی میگفت «ما میتوانیم» و با صدای دیگر یادآور میشد «بدون زنان نمیتوانیم».
این دو منظر مقارن در پروژۀ امام میتواند کاشف از یک سنت الهی باشد. ولی الهی که مسئولیتی جز «لیقوم الناس» ندارد میداند که مقدمۀ واجب احیای مردم، پیش و بیش از هر چیزی احیا و شکوفایی زنان است. ولی الهی میداند اگر بیداری ملت به آگاهی و ایمان قلبی است، برای تمام اهداف و آرمانهای بعدیاش باید بهطور خاص در نقطهای همت بگمارد که حامل بیشترین ظرفیت ایمانی و معنوی است. ولی الهی دست بر روی امر زنانه میگذارد و زن را به مدار فطری-سیاسی خودش باز میگرداند؛ این لطف و خدمت ولایت به زن است. در مقابل زنی که به میدان سیاست و تاریخ پیوسته و همراه با نیروی زنانهاش اراده میورزد، جایگاهی معنوی-اجرایی ولایت را برای مردان تثبیت میکند. اگر بگوئیم چه کسی زن را در دنیایی مردانه شکوفا میکند باید پاسخ بدهیم ولی الهی. و اگر بگوئیم چه کسی جایگاه ولی الهی را تثبیت کرده و جهتگیریهای او را به تصمیمهای عمومی تبدیل میکند باید بگوئیم زنان.
این مقارنه و این رابطۀ خاص و درونی میان مقام امامت و زنان در کلام امام و رهبری بعد از پیروز انقلاب اسلامی صراحت بیشتری پیدا کرد؛ از قبیل «زنان ما را پیروز کردند»، «زنان در جلوی نهضت بودند»، «ما شما زنان را به رهبری قبول داریم»، «اگر زنان نبودند این انقلاب به ثمر نمیرسید»، «شما بودید که مردان را تشجیع کردید و مردان به تبع شما به انقلاب پیوستند» و بسیاری از این موارد.
به نظر در سالروز رحلت امام (ره) هم باید از شعارها و حرفهای کلی عبور کرد و هم باید از رابطۀ امام و زنان در قالب یک حادثۀ تاریخی غیرقابلتعمیم و جزئی گذر کرد. بخشی از سعادت انسان و مسئولیت تاریخی او بهشکلی به انسان مؤنث مربوط است که هم از منظری جز از جانب او محقق نمیشود، هم از منظر دیگری بر سهم و نقش مردان اولویت و تقدم دارد و مهمتر اینکه جز یک ولی الهی (حکومت اسلامی) نمیتواند قدرت و شکوفایی فطری-سیاسی زنان را تضمین کند. همواره در وضعیتهای طاغوتی زن بیشتر تحقیر میشود.
خاصبودگی انقلاب اسلامی ناشی از فهمیدن قواعد عام بشری است، اگر نتوانیم خاصبودگی انقلاب اسلامی را نسبت به تمام انقلابهای دورۀ جدید از منظر تحقق قواعد خاص ناظر به جنسیت توضیح بدهیم، نمیتوانیم حاق هویت این نیروی متعالی را درک کنیم و در تحقق آرمانهایش بکوشیم. این قاعده میان رهبری و زنان نیز جاری است، همانگونه که میان رسول اکرم(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) و زنان قابل توضیح است و شرح آن در این مقال نمیگنجد.
دیدگاهتان را بنویسید