از زن بودن نگذرید!

دکتر زینب تاجیک، عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده: در حوزه مطالعات جنسیت، شاهد ظهور و گسترش گفتمانهایی هستیم که بر «فراجنسیتگرایی» یا رویکردی «فراجنسیتی» تأکید دارند. این دیدگاه، گاه با نیتی خیرخواهانه برای فراتر رفتن از کلیشههای جنسیتی و ایجاد برابری کامل مطرح میشود، میتواند در برخی از تفاسیر خود، به حذف و نادیدهانگاری «زنانگی» و ویژگیهای متمایز کنشهای زنانه منجر شود. در این رویکرد جنسیت به پای انسانیت ذبح شده و تفاوتهای جنسیتی نه تنها کمرنگ، بلکه گاهی به کلی انکار میشوند. با این استدلال که هرگونه تأکید بر تفاوت، بازگشتی به تقسیمبندیهای جنسیتی سنتی و تحدیدکننده است. این امر اگر چه در تحلیلهای فردی ذیل هویت جنسیتی و خانوادگی نیز مطرح شده و باعث ایجاد اختلالهایی میشود، اما بهطورویژه زمانی که در تحلیل پدیدههای اجتماعی و سیاسی در دل بحرانها به کار گرفته میشود، پیامدهای ناخواسته اما خطرناکی دارد.
برای مثال، در تحلیل ماهیت جنگهای نوین، عدهای معتقدند که میدان اصلی نبرد از زمین به آسمانها منتقل شده است، جایی که پهپادها و موشکها حرف اول را میزنند. در کنار این نبرد وحشتناک، برخی از جنگ تبیینی و شناختی سخن میگویند که ابعاد آن چنان کلی و جهانی است که زن و مرد نمیشناسد و مسئولیت آن به طور یکسان بر عهده زنان و مردان آنهاست و هیچ سویه جنسیتی ندارد.
این گزاره، هرچند در ظاهر برابریخواهانه و فریبنده به نظر میرسد، اما در عمل میتواند مصداقی از همان فراجنسیتگرایی باشد که به حذف زنانگی و عدم توجه به پتانسیلهای زنانه در دل بحرانها میانجامد؛ زیرا با تأکید بر عدم وجود تفاوت در شناخت و مسئولیت، عملاً به انکار نقشهای متمایز، توانمندیهای خاص و تأثیرات منحصربهفرد جنسیتی در این عرصه میپردازد.
این نوع تقلیلگرایی در فهم جنسیت و اختلافات جنسیتی، در مصادیق عملی و تحلیل اتفاقات اجتماعی در دل بحرانها نیز خود را به وضوح نشان میدهد. مورد خانم سحر امامی یکی از برجستهترین مثالهای روز جامعه ماست. درحالی که کنشهای این زن شجاع تأثیر شگرفی بر مدیریت عواطف اجتماعی داشت و توانست فضا عاطفی جامعه را در دل بحران کاملا تکان دهد، شاهد آن هستیم که بسیاری حاضر نبودند یا نخواستند زن بودن او را ببینند. به جای اذعان به اینکه زنانگی توانایی منحصربهفردی در کنترل عواطف اجتماعی دارد و سحر امامی بهعنوان یک زن، توانسته چنین موجی را ایجاد کند، در نگاه برخی او یک انسان شجاع، بدون در نظر گرفتن ویژگیهای جنسیتیاش بود. اگرچه ممکن است این نگاه در ظاهر تمجیدآمیز بنظر آید؛ اما در باطن به محو عاملیت زنانه و نادیده گرفتن قدرت و تأثیرگذاری خاص یک زن میانجامد. این رویکرد، نیازمند نقد جدی و موشکافانه است؛ چرا که فهم ما از توانمندیهای جنسیتی بالقوه جامعه را محدود میکند.
ریشه اصلی این نادیدهانگاری، در منحصر کردن جنسیت و خصوصیات جنسیتی در بدن مادی، جسم عنصری و خصوصیات بیولوژیکی نهفته است. وقتی جنسیت را تنها به عوامل زیستشناسی و کالبد عنصری محدود میکنیم، از درک ابعاد پیچیده و چندوجهی آن در ساحت نفس انسان که طبق مبانی فلسفه و کلام اسلامی فرمانده اصلی تمام ادراکات، احساسات، تمایلات و کنشهای انسانی است غفلت میکنیم و از امتداد پیامدهای آن در کنشهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی در بحرانها نیز باز میمانیم.
این تقلیلگرایی مانع از فهم درستی از کنشهای زنانه میشود؛ کنشهایی که صرفاً تکرار یا تقلید از کنشهای مردانه نیستند، بلکه میتوانند از دریچه نگاهی متفاوت، از تجارب خاص زیستزنانه به بحرانها نگاه کنند و از حساسیتها و اولویتهای متفاوتی سرچشمه بگیرند. نقاط تمایز این کنشها، چه در حوزه جنگ شناختی، چه در رهبری اجتماعی، چه در تربیت و چه در تولید فرهنگ و… نادیده گرفته میشوند.
نتیجه غمانگیز این فراجنسیتگراییِ تقلیلگرایانه و عدم فهم تمایزات جنسیتی، این است که زنان را صرفاً عدد و در بهترین حالت بهعنوان نیمی از جامعه میبینیم. آنها به آماری بیاهمیت در کنار مردان تقلیل مییابند، بدون آنکه به ظرفیتهای کیفی، تواناییهای منحصربهفرد، شیوههای رهبری متمایز، یا تأثیرات عمدهای که میتوانند در زمان جنگ و بحران بر جامعه بگذارند، توجه شود. این نگاه نه تنها به ضرر زنان است؛ بلکه به ضرر کل جامعه و از جمله همان جنگ شناختی و مدیریت بحرانی است که ادعا میشود زن و مرد ندارد؛ چرا که در این نبرد، هر ظرفیت متمایز و هر زاویه دید جدید میتواند یک برگ برنده اساسی باشد. برای بهرهبرداری کامل از تواناییهای انسانی و پیشبرد مؤثرتر اهداف اجتماعی و ملی، شناخت و ارزشگذاری عمیقتر بر نقشهای جنسیتی و تمایزات کنشهای زنانه و مردانه امری ضروری و حیاتی است؛ امری که فراتر از تقلیلگرایی جسمانی و فراجنسیتگرایی ناخواسته به حذف میرود.
دیدگاهتان را بنویسید