هراس یا حراست؟

ضرورت بازسازی تصویر پلیس به‌عنوان نماد غیرت در آینه زن

 نظام سیاسی‌ای که بر پایه انقلابی توحیدی شکل گرفته و خود را پرچم‌دار شعار «نه شرقی، نه غربی» می‌داند، باید در روند جامعه‌سازی خویش، تمامی ابعاد و جزئیات را بر مبنای چارچوب فکری ویژه‌ی خود و به دور از الگوهای شرقی و غربی سامان دهد. از ساختار اقتصادی و سیاسی گرفته تا شیوه‌های مواجهه اجتماعی و انتظامی. در چنین حکمرانی، باید نمود عینی غیرت، خصوصاً در رفتار مأموران انتظامی با زنان، روشن، مستقل و الهام‌گرفته از ترجمان نظم جنسیتی جهان‌بینی توحیدی باشد. به این معنا که باید به بازسازی تصویر پلیس در ذهن زن اندیشید. در جامعه دینی، زن باید با دیدن پلیس، احساس امنیت، غیرت و مردانگی مسئولانه را تجربه کند؛ پلیس باید برای او نماد اطمینان و پشتیبانی باشد، به‌گونه‌ای که زنان بتوانند با آرامش خاطر به ساختار انتظامی کشور تکیه کنند. اما نگاهی گذرا به رویدادهای اخیر، تصویری تلخ و پرسش‌برانگیز پیش چشم ما می‌گذارد.

 صحنه‌های بی‌سلیقگی برخورد پلیس در مواجهه با زنان، نه‌تنها نادر نیستند، بلکه گویی به بخشی تکرارشونده از روزمرگی‌های جامعه ما بدل شده‌اند. از ماجرای گشت ارشاد و برخوردهای نامتعارف با زنان بدحجاب، تا کم‌توجهی به حرمت زنان محجبه متحصن و حالا نیز برخورد غیرمسئولانه با زنان کارگری که قربانیان تجاوز جنسی بوده‌اند.

 در پرونده تجاوز به ۲۲ زن کارگر خدماتی، پلیس بار دیگر فرصت بروزی غیورانه را از دست داد. نیرویی که در بازداشت تبهکاران کهنه‌کار، با نمایش اقتدار و هیبت ظاهر می‌شود، در برابر مجرمی که نه‌تنها جسم، بلکه حیثیت و کرامت جمعی زنان را هدف قرار داده است، با سردی و سکوت برخورد می‌کند. این تفاوت رفتار از کجا ریشه می‌گیرد؟ چرا در هیچ‌یک از ویدئوهای منتشرشده، پلیس تلاشی برای ابراز انزجار از جنایت تجاوز و پاسداری از قبح این عمل نکرده است؟

 کافی است نگاهی به بخش نظرات یکی از پست‌های مربوط به فاجعه تجاوز به ۲۲ زن کارگر خدماتی بیندازید؛ جایی که به‌جای همدلی، موجی از پرسش‌های سرزنش‌آمیز بر سر قربانیان فرو می‌ریزد: «چرا سوار موتور شدند؟»، «چرا مراقب نبودند؟»، «چرا فریاد نزدند؟» و… گویی نه با قربانیان خشونت، بلکه با متهمان بی‌مبالاتی روبه‌رو هستیم!

 این در حالی است که همگان می‌دانند این زنان نه برای خوش‌گذرانی، بلکه برای لقمه‌ای نان و حفظ آبرومندانه‌ترین شکل زندگی انسانی، به مشاغل سخت و بی‌پشتوانه‌ روی آورده‌اند؛ مشاغلی که نه بیمه دارند، نه امنیت و نه حمایت قانونی کافی. با این حال، پرسش اساسی اینجاست: چرا ذهنیت عمومی جامعه، حتی در برابر چنین فجایعی، همچنان آلوده به قضاوت و بی‌رحمی نسبت به زنان است؟ چرا بخشی از جامعه، زن را مسئول تعرضی می‌داند که خود قربانی آن بوده است؟

 این نوع نگاهِ معیوب، بی‌ارتباط با سکوت یا رفتار خنثی پلیس در مواجهه رسانه‌ای با این ماجرا نیست. همان پلیسی که هنگام بازداشت مجرمینی از جمله سارق و قاچاقچیان سابقه‌دار مواد مخدر، با صحنه‌سازی‌های اقتدارآمیز و نمایشی، قصد دارد هیبت و صلابت خود را به نمایش بگذارد، چرا در مواجهه با متجاوزانی که نه فقط به جسم که به کرامت زن تجاوز کرده‌اند، سکوتی از جنس بی‌تفاوتی را در پیش می‌گیرد؟ چرا این بار هیچ دوربینی برای ضبط تحقیر و سرکوب قاطع متجاوز روشن نیست؟ چرا حتی تلاشی نمی‌شود تا تصویری از پلیس مقتدر در برابر تجاوزگران و تصویر خوار و ذلیل از تجاوز به جامعه نشان داده شود؟

 بدیهی است که متهم نیز دارای حقوق انسانی است و پلیس نمی‌تواند پا را فراتر از قانون بگذارد؛ با این حال، پرسش اصلی ناظر به «ذهنیت» قانون‌گذار و مجری قانون است: تصویری که پلیس از زن در ذهن دارد، در عمل او بازتاب می‌یابد. یعنی زن به حیث زن بودن خود، به چیزی پنداشته می‌شود که دلالت‌های تحقیرآمیزی در آن خوابیده است.

برای فهم این ناهنجاری رفتاری، باید ‌نگاهی به تفاوت رویکرد پلیس در جوامع غربی و شرقی داشت. پلیس جامعه دینی، نه چهره خشن و تحقیرگر نظام‌های غربی را دارد که با تندخویی، بی‌حرمتی و خشونت بی‌مهار با زنان برخورد کند و نه همچون الگوی شرقی، احترامی نمادین و نیم‌بند برای برخی زنان قائل است؛ احترامی که بیشتر به ترحم و کوچک‌انگاری می‌ماند تا تکریم حقیقی!

 برای نمونه، رها کردن زنان محجبه‌ی متحصن توسط پلیس در حوالی حرم، در شبی تاریک و بدون سرپناه، و در بهترین حالت، برقراری گفت‌وگویی نرم و محترمانه با آنان، هرچند در ظاهر خوشایند، اما باز هم از چارچوب یک نگاه حداقلی به زن فراتر نرفت.

 در جریان رویدادهای «زن، زندگی، آزادی»، نگاه دوربین‌ها و افکار عمومی بیش از پیش به رفتار پلیس با زنان دوخته شد.
در واکنش، برخی با انتشار ویدئوهایی از خشونت آشکار پلیس در آمریکا و اروپا تلاش کردند نشان دهند که پلیس ایران در مقایسه با آنها همچنان با مدارا رفتار می‌کند و باید شکرگزار بود که اینجا سر زنان را به دیوار نمی‌کوبند تا مغزشان متلاشی شود! اما این مقایسه، هرچند هولناک، گرهی از مسئله ما نمی‌گشاید.
در این یادداشت، سخن بر سر چشم‌پوشی نیست؛ نه از جرم و نه از مجرم، زن باشد یا مرد. پلیس، به‌مثابه بازوی سخت‌افزاری نظام حقوقی، وظیفه‌ای روشن دارد: حفظ نظم، اجرای قانون و برخورد قاطع با بی‌نظمی. اما مسئله، نه خودِ برخورد بلکه چگونگیِ آن است؛ به‌ویژه وقتی پای زنان در میان باشد.
بحث بر سر ترویج نگاهی سانتی‌مانتال یا رمانتیک به زنان نیست؛ چه بسا همین نگاه بیشترین ستم را بر آنان روا می‌دارد. سخن بر سر منطق مواجهه با زنان است، به‌ویژه زمانی که پای برخورد قانونی در میان باشد؛ چه آن زن متهم به اقدام علیه امنیت و نظم عمومی باشد و چه مرتکب خطایی معمولی به‌عنوان یک شهروند. در هر دو حالت، شیوه‌ی اجرای قانون باید با توجه به تفاوت‌های طبیعی، ذهنی و جسمی زن و مرد، متفاوت باشد. این تفاوت نه نشانه‌ی تبعیض یا تخفیف، بلکه ضرورتی برخاسته از تفاوت‌های واقعی میان دو جنس است؛ ضرورتی که باید در چگونگی اجرای قانون نمود یابد، بی‌آنکه اصل مجازات دگرگون شود.
همان‌طور که در فقه اسلامی نیز برای برخی مجازات‌ها، برای مثال در اجرای حکم شلاق، تفاوت‌هایی میان زن و مرد لحاظ شده است: مأمور اجرای حکم برای مجرم زن باید زن باشد که قدرت بدنی مرد را نداشته باشد. محل اجرای حکم باید دور از دید مردان باشد و ضربات از روی لباس و در مجازات حدی، در حالت نشسته صورت بگیرد. این ملاحظات، صرف‌نظر از اینکه امروزه با اجرای مجازات‌های بدنی موافق باشیم یا نباشیم، خود گواهی است بر درک تفاوت‌های زن و مرد، در عین پذیرش جرم هر دو.
از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که زنان، در بسیاری موارد بار مضاعف ظلم‌های اجتماعی را بر دوش می‌کشند؛ ظلم‌ها و فشارهایی که گاه آنان را به‌سوی ارتکاب جرم سوق می‌دهد.
عدالت به این معنا، نه در حذف تفاوت‌ها که در به‌رسمیت‌شناختن آن‌ها معنا می‌یابد و پلیس، اگر بخواهد حافظ نظم در جامعه‌ای دینی باشد، باید بداند که «زن بودن» نه تخفیف مجازات است، نه ابزار مظلوم‌نمایی؛ بلکه مسئولیتی متفاوت در اجرای عدالت به دنبال می‌آورد.
برای فهم بهتر ضرورت این تفاوت، باید بحث را از مفهوم کرامت زن در نگاه شرع آغاز کرد. نباید گمان کرد که مقصود از کرامت زن، همان کرامت عام انسانی است؛ چراکه اگر چنین بود، اساساً نگارش این یادداشت ضرورتی نداشت. در فرهنگ اسلامی، غیرت مفهومی جنسیت‌مند است که در ارتباط با زن معنا می‌یابد و غیرت مرد را باید جلوه‌ای از کرامت زن دانست. کرامت الهی زن ــ که رهبر انقلاب از آن به‌عنوان «بالاترین حقوق زن» یاد کرده‌اند ــ هنوز در ذهنیت عمومی جامعه ما به‌درستی نهادینه نشده است. کرامت الهی، نوعی از کرامت است که به‌واسطه جنس زن بودن، افزون بر کرامت انسانی به او اعطا شده است. اینکه به زنی دشنام ندهیم یا به او آسیب فیزیکی نرسانیم، سطح نازلی از بحث است.
در فضای رسانه‌ای، سریال‌ها و اخبار «غیرت» گاه به شکل کاریکاتوری و معیوب معرفی می‌شود. در قسمت‌هایی از سریال پایتخت، غیرت به تعصب کور و بی‌منطق تقلیل‌یافته و در ماجرای قتل‌های ناموسی، احساس مالکیت بر زن به اسم غیرت توجیه می‌شود. این تحریف‌ها نه‌تنها به فهم دقیق غیرت کمک نمی‌کنند، بلکه آن را به ابزار سرکوب بدل می‌سازند.
تا زمانی که تصویر کرامت‌مند زنِ الگوی سوم انقلاب اسلامی، زنی که نه شیء جنسی است، نه تمام بار تنظیم امر جنسی در جامعه را به‌دوش می‌کشد، بلکه به‌عنوان مخلوقی شریف، محبوب و قابل‌احترام در ذهن سیاست‌گذار، پلیس و جامعه نهادینه نشود، هر رفتار و کنش نسبت به زن، چه محجبه چه غیرمحجبه، تحت‌تأثیر تصویرهای معیوب و غیراسلامی از زن خواهد بود.
هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند درک کند که چگونه می‌شود روزی در جمهوری اسلامی، با ابزارهای تحقیرآمیز موسوم به گشت ‌ارشاد، پلیس، زن بدحجاب را تعقیب یا دستگیر کند. این تنها یک خطای اجرایی از سوی ماموران نیست! بلکه ناشی از دستگاه فکری است که ریشه در تحقیر دارد،  نه صرفا در نهاد گشت ارشاد. اگرچه تحقیر سرمایه‌داری غربی که زن بودن زن را به رسمیت نمی‌شناسد، به مراتب سهمگین‌تر است. اما مگر حکمرانی دینی، نباید پاسدار مقام زن بودنِ زن باشد؟ شرافت ذاتی زن، الزاماتی را بر حاکمیت تحمیل می‌کند.
آیا هرگز اندیشیده‌ایم که «عاشروهن بالمعروف» در ساحت اجتماعی چه معنا می‌یابد؟ روایت «خدا با زنان مهربان‌تر از مردان است»، چطور؟ حکمرانی شریف، باید بر این مبنا، نظریه‌ای نو برای پلیس بیافریند: پلیسی که نسبتش با زن، آیینه تکریم به زن بودن او باشد، نه تکرار تحقیر و ترحم.
چه شد آن روزهایی که زن «ریحانه» خوانده می‌شد؟ چگونه است که امروز، چون زن به خیابان می‌آید و اعتراض می‌کند، با او همچون مجرم و مردِ معترض رفتار می‌شود؟ صحبت از ترحم یا صدقه دادن به زن نیست. روایات ما باب‌هایی روشن درباره شأن زن گشوده‌اند، اما متأسفانه این آموزه‌ها بیشتر در مناسبات فردی باقی مانده و به ساحت اجتماعی راه نیافته‌اند.
الگوی سوم زن که رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۱ مطرح کردند، نه یک توصیه به فردفرد زنان، بلکه یک پروژه سیاسی، اجتماعی و تمدنی است. الگویی که قرار است تصویر زن مسلمان ایرانی را با تمام ابعادش، از جمله کرامت الهی ویژه او در جامعه غالب کند و به‌مثابه مبنای تنظیم سیاست‌ها و رفتارها قرار گیرد.

بله، در ماجرای اخیر تجاوز، می‌توان یادداشتی درمورد بی‌پناهیِ مشاغل خانگی و ناامنیِ فضای کاریابی برای زنان نوشت؛ اما پرسش اساسی‌تری در میان است: مبدأ و منشا این نارسایی‌ها و ستمِ مضاعف بر زن کجاست؟
نقشه راه، نه از مسیر نگاه‌های اقلیت‌زده و مطالبه‌گری صرف از حاکمیت می‌گذرد، نه در قالب خواهش و التماس برای «هوای زنان را داشتن» معنا پیدا می‌کند. راه درست از آنجا آغاز می‌شود که تصویر زن در ذهن جامعه دگرگون گردد؛ جایی که زن، نیازمند دلسوزی تلقی نشود، بلکه شایسته بازتعریف جایگاه خود باشد. تا زمانی که با رویکردی تسهیل‌گرایانه و صرفاً دستوری، به دنبال اعطای حقوق زنان از بالا باشیم، جز حرکت بر مدار حداقل‌ها کاری نکرده‌ایم؛ و این، نه تنها کافی نیست، بلکه به زیان زنان نیز خواهد بود. اگر تصویر کرامت‌محور زن، چنان‌که گفتمان انقلاب اسلامی مطالبه می‌کند، در ذهن قانون‌گذار، سیاست‌گذار، طراح نرم‌افزار و مأمور انتظامی جای گرفته بود، آیا به اختیار خویش نمی‌کوشیدند تا ساختارهایی برپا کنند که نه تنها امنیت شغلی، بلکه حرمت انسانی و الهی زن را در تمام عرصه‌های اجتماعی پاس دارند؟
اینجا است که می‌توان دریافت چرا پروژه‌ای همچون «الگوی سوم زن مسلمان ایرانی» یک نسخه فردی یا توصیه اخلاقی به زنان نیست، بلکه نقشه‌ای تمدنی برای مدیریت تصویر اجتماعی زن و تنظیم مناسبات اجتماعی بر اساس آن است؛ تا خود سیستم، پیش از آنکه دیر شود، برای حفظ حریم زن اقدام کند.

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید