بیم و امیدهای زن، زندگی، آزادی

مهدی تکلو، پژوهشگر جامعه‌شناسی جنسیت: شعار محوری «زن، زندگی، آزادی» تابلوی نمایشگر تحرکات اخیر در کشور بود. فارغ از سرنوشت سیاسی این تحرکات، شعار مذکور را به هر میزان که مورد تقبّل اجتماعی واقع شد، باید جدی گرفت و به زمینه‌های واقعی آن حساس بود. همچنین به هر میزان که این شعار از سوی زنان و دختران طرد شد نیز، باید این ناهمراهی را هم حامل دلالت‌ها و پیام‌هایی دانست. بی‌شک دوگانه‌ی کاذب موافق-مخالف نظام، قابل انطباق بر مخالف-موافق «زن، زندگی، آزادی» نیست. نه زنِ موافق نظام کاملاً با محتوای شعار مذکور معارض است و نه زن موافق شعار، لزوماً در تلاش برای براندازی از نظام است. همه‌ی این دوگانه‌ها که راه ما را برای فهم واقعیت زن ایرانی مسدود و مختصات میدان را برای او غبارآلود کرد، ناشی از منازعه‌ی دو نیروی سیاسی کلان است که مایل‌اند بر صدر تا ذیل واقعیت، رنگ سیاسی خود را بپاشند. نیروهای سیاسی-امنیتی به دلیل تسلط بر منابع قدرت گزینه‌های اصلی تصاحب «میدان» هستند و همین‌ها میدان واقعیت اجتماعی و گاه‌شمار پویش اخیر را تبدیل به یک صحنه‌ی «حاد سیاسی» همراه با دوقطبی‌های متصلب و رادیکال می‌کنند؛ یک حاد سیاست مردانه که «طبیعتاً» نیروهای زنانه را به حیثیتی ابزاری تنزل می‌دهد. یکی دختر نوجوان را به اجبار به میدان تجمعات محکومیت کشاند و دیگری دختر نوجوان را به اغوا به خیابان! اینگونه بود شعار «زن زندگی آزادی» در میانه‌ی «سرکوب»-«مصادره» قرار گرفت.
چگونه سرکوب یا انکار شد؟ گاه با ادبیات امنیتی و با احاله دادن تمام عاملیت‌ها به جریان‌های تروریستی و سرویس‌های جاسوسی، گاه سیاسی و با ادغام تمام بازیگران در «براندازان»، گاه با سیاقی فرهنگی و با هم‌نشین‌کردن مطالبات با برهنگی، فاحشگی و هم‌جنس‌بازی؛ آن‌هم متأثر از کانتکست «انقلاب جنسی» که معلوم نیست چه نسبتی با واقعیت مردم ما دارد! و یا با تمرکز افراطی بر تحلیل‌های مبتنی بر «جنگ شناختی» که کنشگران اعتراض را «فریب‌خورده» قلمداد می‌کند. و نیز حتی محافظه‌کارانه و با انکار زمینه‌های به‌حق اعتراض و با تکیه بر دستاوردهای کمی و آماری زنان در جمهوری اسلامی، با این محتوای ضمنی که «همه‌چیز خوب است!» (این یکی را مردان تریبون‌دارِ بی‌خبر از مسائل زنان به‌عهده گرفتند.)
چگونه مصادره شد؟ گاه امنیتی از طریق نفوذ و اخلال در نظم گلوگاه‌های اساسی کشور، گاه به نحو سیاسی با فعال کردن پروژه‌ی فروپاشی، براندازی و تجزیه، و گاه به نحوی فرهنگی با سیاه‌نمایی رادیکال از وضعیت زنان در ایران و نیز با تحمیل «تصویر زن مطلوب» در الگوی غربی، که زنی است ابزاری‌شده در منطق بازار یا کالایی جنسی‌شده در جریان مصرف!
بی‌شک تحرکات اخیر در کشور ازهرجهت نه شباهتی به یک «انقلاب ملی» دارد و نه از یک «انقلاب بزرگ فمینیستی» علیه کلیت موهومی به نام جمهوری اسلامی پدرسالار حکایت می‌کند. بلکه در سطح اجتماعی و نه در آوردگاه سیاست و امنیت، حکایتگر نوعی «خستگی» و «نارضایتی» است که این قابلیت را داشت تا به سرعت از محملِ حجاب و گشت ارشاد و مهسا امینی به دال «زن بودن»، «دختر بودن» و دلائل دیگر توسعه یابد. این خستگی در وجه زنانه‌اش، کم‌وبیش امری است مشترک میان زنان. نه زنان معترض خیابان و فضای مجازی لزوماً با تصویر مصادره‌کنندگان همراه‌اند و نه زنان ناهمراه با این تحرکاتِ مصادره‌شده، قرائت‌های محافظه‌کارانه را می پذیرند و نه هم‌چنین این‌گونه است که کمترین مخرج‌مشترکی با مضامین شعار نداشته باشند.
منشأ این «نارضایتی» چیست؟ این خستگی و نارضایتی در زنان و دختران ناشی از عدم تطابق واقعیت روزمره و فردی‌شان با تصویر زن «بهنجار»ی است که از طریق گفتمان‌های مسلط تحمیل می‌شود. زن-دختر ایرانی به‌لحاظ شخصیتی در پنج دهه‌ی گذشته، با سرعتی بیشتر از تغییر تصویر و انگاره‌ی موجود زن در گفتمان‌ها و ساختارها رشد کرده اما امروز در میان ساختارها و گفتمان‌ها (ی مردمحور موجود) مابازایی برای خود نمی‌یابد. انگاره‌های رسمی‌ای که در سطح کلان بر اساس آن عمل می‌شود، با هویت واقعی زن ایرانی ناسازگار است. زن ایرانی نه بر اساس الگوی پدرسالار استیلایی زندگی می‌کند و نه دلباخته‌ی الگوی مردسالار بازاری است. از همین عدم تطابق و عدم تجانس میان واقعیت زن و انگاره‌ی زن است که برای او در «زن بودن»، «زندگی‌کردن» و «آزادی داشتن» (و مهم‌تر از هر چیزی استقلال داشتن) زحمت می‌آفریند؛ شکاف میان واقعیت زن و توقع از زن منشأ اعتراض است. باز اساساً همین فقدان‌ها و کم بهرگی‌های ساختاری و گفتمانی است که امکان سرکوب-مصادره‌ی او را کما فی‌السابق فراهم می‌کند. درنهایت، هر چقدر این بیداری و استقلال‌طلبی زن مایه‌ی امیدواری است، نیرومندی و تاریخ‌مندی نیروهای مذکر مستولی بر او نگران‌کننده است. مایه‌ی امیدواری است از آن جهت که در واقعیت روزمره زن ایرانی در حال حرکت و تکامل است و این نیم جنس که بیش از نیم اثرگذار است راکد نمانده و در حال افق‌گشایی و میدان‌سازی است.‌ (حکماً تکثر میان زنان و دختران ایرانی در این برآیندگیری و کلان‌نگری قابل اغماض است). لیکن نگران‌کننده است چون گفتمان‌های حاکم به‌اندازه‌ی کافی واجد قدرت، نرم‌افزار و سخت‌افزار هستند و به‌سادگی با تغییر در انگاره‌ی زن همراهی نمی‌کنند؛ این یعنی چرخه‌ی بازتولید روزمره‌ی نارضایتی!

اشتراک گذاری:
مطالب زیر را حتما بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید