قدرت اجتماعی زن در کشاکش معنای حجاب
صفورا سادات امینجواهری، پژوهشگر علوم اجتماعی: عناصر فرهنگی موجود در هر جامعه، مادامی که با زیست اجتماعی مردم گره خورده است، کارکردی مثبت برای حفظ انسجام و همبستگی اجتماعی دارد. اما تاریخ زندگی بشر روزهایی را گذرانده است و میگذراند که برخی عناصر فرهنگی با اینکه همچنان با زیست اجتماعی مردم گره خوردهاند، کژکارکرد میشوند و همبستگی و انسجام را تهدید میکند. برای مثال در روزهای اخیر شاهد آنیم که حجاب در ایران دچار چنین تناقضی شده است. از طرفی هنوز با زیست اجتماعیِ طیف وسیعی از مردم ممزوج است و بسیاری خواهان وجود آناند، از طرفی به بهانهاش همبستگی اجتماعی تهدید شده است.
در اعتراضات اخیر، کژکارکردی حجاب هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی آشکار شد و این کژکارکردی میوۀ اعتراضات نیست. در سطح فردی، حداقل کارکرد حجاب تأمینکردن امنیت و کرامت زن محجبه است و در سطح اجتماعی، به عنوان مؤلفهای فرهنگی باید موجب پویایی و حرکت و در نهایت حتی از وجه تکثر و تنوعش موجب افزایش همبستگی اجتماعی شود. اما روزهایی را گذرانیدم که شاهد بودیم زن محجبه حس امنیت و کرامتش خدشهدار شد و همبستگی اجتماعی جایش را به دو قطبیها و تنشها داد.
جالب اینجاست که در حافظۀ تاریخی ایران معاصر، حجاب پیش از این هم بستر ایجاد تنش اجتماعی و کشمکش سیاسی شده بود. در آن دوره که برخی ننگسالی[۱] نامیدندش، حجاب زن به ضدخودش یعنی دستمایۀ ایجاد ناامنی برای زنان و تنش اجتماعی تبدیل شده بود. آن تجربۀ قدیمی و این تجربۀ نوین، هر دو در صدد حذف حجاب بودهاند و هدف هر دو حرکت به سمت ترقی بوده است، اما در دو سر طیف، یکی با اهرم قانون و دیگری علیه قانون. این دو تجربۀ متفاوت نشان میدهد، حجاب با همۀ تکثر و ابعاد گوناگونش هم در زندگی اجتماعی ایرانیان جایگاه کلیدی و مهمی دارد، هم، رابطۀ وثیقی با عرصۀ سیاست و تحولات سیاسی دارد، برای همین میتواند به راحتی بستر تنشهای سیاسی قرار گیرد.
آنچه در بُرش اجتماعی و زنانۀ این ماجرا برای ما اهمیت دارد، کنش زنان باحجاب در مواجهه با حرکتهای خشونتآمیز برضد عنصر فرهنگی حجاب است. همه میدانیم که تنشهای جدی مربوط به حجاب، خودش هم از جنس تنشهای فرهنگی و اجتماعی است، اما زمانی که حرکتی امنیت اجتماعی را تهدید میکند، روشن است که حجاب بهانۀ اغراض سیاسی شده است. در هر حال، حجاب ضمن اینکه خودش عنصری چالش برانگیز در عرصۀ فرهنگ است، این پتانسیل را دارد که بستر ایجاد مخاطره برای امنیت اجتماعی شود. در چنین وصفی از ماجرا، زنان باحجاب در مخالفتهای علنی برضد حجاب، به وسیلۀ قانون یا برضد قانون، چه کنشهایی دارند و دایرۀ کنشگریشان در این ماجرا چقدر است؟ به نظر میرسد، کنشگریهای زنان در این برههها به مقاومتی فردی و حفظ حجاب شخصی محدود شده است و این در حالی است که زن محجبه، روزهایی را در تاریخ رقم زده است که حجابش نماد حرکت سیاسیاش و لباس رزمش بوده است. به راستی، منشأ کنشهای منفعلانۀ زن محجبه در شورش بر ضد حجاب، چیست؟ چرا زنِ باحجاب در بحرانهای مرتبط با حجاب، نمیتواند نماد زیست دینی خویش را از آتش نجات دهد و از هرگونه کنشگری رو به جلو در این وضعیت ابا دارد؟ چرا هربار خشونتی برضد حجاب اتفاق میافتد، زنِ باحجاب به خانه پناه میبرد و تنها راهش نیامدن در جامعه میشود، مگر با تدابیر خاص؟ چرا بهسرعت حس میکند جامعه برای او ناامن است و هیچ کاری از او ساخته نیست؟ این وضعیت روحی که هم در سکون غالب است و هم در طوفان، معلول چیست؟ انفعال زن باحجاب در مواجهه با تنش اجتماعی و سیاسی مرتبط با حجابش، معلول دایرۀ قدرت اجتماعی اوست و قدرت اجتماعی او با جهان مفاهیم و معناهایی که حجاب در آن معنا مییابد، مرتبط است.
برای یافتن پاسخی روشنتر به این پرسشها به وادی پاسخهای چارچوبنگر پا میگذاریم. در این وادی، چارچوبی که حجاب ذیل آن معنا میگیرد، تعیین کنندۀ اثرات و کارکردهای حجاب و قدرت اجتماعی زن است. هر چارچوب، حجاب را در جهانی از معانی خاص قرار میدهد که قدرت اجتماعی زن محجبه را تعیین میکند. در واقع، زنان تحت تأثیر جهان معنایی منتسب به هر چارچوب هستند و نشر آن معناها و کارکردها از حجاب، دایرۀ قدرت اجتماعیشان را رقم میزند. البته غافل نباشیم که زنان فقط تحت تأثیر جهان معنایی حجاب نیستند، بلکه میتوانند بهصورت پیشدستانهای خودشان انتخابگر پارادیم حجاب یا سازندۀ جهان معنایی برای آن باشند. تأثیرپذیری زنان از جهان معنایی حجاب و تأثیرات پارادایمیکش ناگزیر است. اما پیشدستی در انتخاب و ساخت معنا به اختیار آنان است. زنان میتوانند انتخاب کنند که میخواهند در جایگاه پرچمداران و متصدیان اصلی ماجرای حجاب، خودشان تعیین کنند که پیوند ناگسستنی حجاب و سیاست، چه تأثیری بر امنیت و زیست اجتماعیشان میگذارد یا میخواهند بنشینند تا برایشان تعیین کنند و فقط تأثیر بپذیرند.
در ادامه سه چارچوب متفاوت برای معنایابی حجاب را بررسی میکنیم و نتیجهگیری را به شما وا میگذاریم.
یکی از تعاریف رایج از حجاب، مصرف نوع خاصی از پوشش است. در این تعریف، حجاب در فضای «مصرف» معنا مییابد و به چارچوب مدرن و پستمدرن نزدیک میشود. حجاب در خوانشی مدرن از معنای مصرفیاش با مصرفگرایی قرابت مییابد و به استخدام نظام سرمایهداری در میآید و هرچند بُعد اقتصادی دارد، ارادۀ زن را ذیل مؤلفههای جهتدهندۀ مصرف قرار میدهد و قدرت اجتماعی زن را در مسیر چرخاندن چرخهای نظام سرمایه به کار میگیرد. در خوانش پسامدرن، حجاب انتخاب شخصی افراد برای مصرف نمادهاست که مربوط به ساحت زیباییشناختی است و از ذائقۀ افراد تأثیر میپذیرد. در این چارچوب، هرچند ارادۀ زن ذیل مصرف قرار نمیگیرد و مصرف، فریاد آزادی انتخاب است، اما در ساحت کلانتری قدرت اجتماعیاش محدود به مصرف نمادهاست؛ زیرا ذائقهاش تحت تأثیر جریان مد است.
یکی دیگر از تعاریف مشهور و قدمتدار از حجاب، پوشاندن فیزیک بدن زن است با حدودی خاص. در این تعریف، حجاب با بدنمندی قرابت مییابد و به خوانش فقهی و شرعی نزدیک میشود. در خوانشهای فقهی فعلی، جزئیات و ابعاد گوناگون حجاب زنان به تفکیک و دقت بررسی شده و ادبیاتش پروار شده است و وظایف متعددی از تشخیص تا عمل بر دوش زن است. به صورتی که تخطی از هر یک از جزئیات این جهان معنایی، مساوی است با افتادن زن به ورطۀ بیعفتی، تهدید طهارت خانواده، مسئولیت گناه مردان و … . در این فضای معنایی، معیارِ تشخیص حدود حجاب، گناهِ برآورد شده است و شاقول چنین برآوردی، ذائقۀ مردان. در این خوانش، ارادۀ زن ذیل ذائقۀ مرد قرار میگیرد و نه در سکون و نه در طوفان، حجاب موجد قدرت اجتماعی زن و کرامتش نیست. افزون بر این در عصر حاضر که ذائقۀ مردان هم نمکگیر سفرۀ مدرنیته است یا شمایل حجاب به ناکجا آبادهای هرجومرج پوششی رهنمون میشود یا زن پردهنشین میشود.
آخرین معنایی که در این یادداشت آن را بررسی میکنیم، حجاب در فضای معنایی «مبارزه» است. فضای معنایی مبارزه، حجاب را به خوانشهای سیاسی و آرمانی نزدیک میکند. در تجربۀ تاریخی ما «مبارزه» در جهان مفاهیم انقلاب اسلامی به معنای مبارزۀ انسان موّحد برضد تمدن کفر و جریان استبداد و استعمار است. در این جهان معنایی، حجاب فقط پوششی به انتخاب شخص زن و برای ارضاء احساسات حیامدارانه و زیباشناسانۀ شخص زن نیست. در این فضای معنایی، حجاب حتی به فاصلهگذاری میان زن و مرد و رعایت حدود الهی محدود نمیشود، هرچند آگاهانه بر آن استوار است. بلکه حجاب در معنای مبارزه و در چارچوب انقلاب اسلامی، لباس مبارزه و فعالیت انقلابی است. تاریخ گواه است که این معنا از حجاب با کارکرد نمادینش به صورت حداکثری قدرت اجتماعی و سیاسی زن را افزایش داد. تا حدی که حجاب، نماد زن مبارز بود و پیامش مقاومت و نبرد بود، نه ضعف و مستوری منفعلانه. البته و صد البته فضای مفهومی مبارزه و معنای سیاسی از حجاب در چارچوب انقلاب نیز در معرض آفتهایی هست، اما ذرهبین ما در این بُرش از ماجرا بر قدرت اجتماعی برخواسته از هر معنا و جهان معنایی است.
با این وصف، اگر زن ایرانی حجابش را در ذیل جهان معنایی مصرف تعریف کند، چه تصوری از کارکردهای اجتماعی حجاب میتوان داشت؟ در جهان معنایی بدنمندی و مبارزه چطور؟ چارچوبهای مربوط به هرکدام از این سه معنا از حجاب، چقدر به زن قدرت اجتماعی برای تأثیرگذاری در اجتماع میدهد؟ در وضعیت بحرانی چطور؟ اگر جریانی، بنا به اغراض سیاسی بخواهد حجاب زن را دستمایۀ اقدامی سیاسی بکنند، او چه دفاعی میتواند از زیست دینیاش در بُعد پوشش بکند؟ اگر جریان مُد علیه انتخاب شخصی زن مسلمان شورش نرم کند، او چه میتواند بکند و چه سلاحی برای همآوردی با جریان مُد دارد؟ نسبت زن با جریان فقهی در موضوع حجاب چگونه است؟ معنای مبارزاتی از حجاب چقدر دست زن را برای انتخاب پوشش متناسب با زمانهاش و متناسب با رزم زمانهاش باز میگذارد؟
در آخر نباید از یاد ببریم که زنان میتوانند به معنایی غیر از اینها هم برای حجاب فکر کنند و بنا به اقتضائات زیست و زمانۀ خویش، چارچوب معنایی دیگری برای حجاب خویش برگزینند، در این انتخاب یا ساخت جهان معنایی، آنچه اهمیت دارد توجه به ارتباط جهان معنایی با قدرت اجتماعی است، به میانجیگری مؤلفههای هویتی.
[۱]. درهگزنی، فائزه، ۱۴۰۱، ننگ سالی، راه یار.
دیدگاهتان را بنویسید