روند بیحجابی، زمان و زندگی روزمرۀ جامعۀ ایرانی
دکتر محمدرضا قائمینیک، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی: مسالهای که اکنون یعنی پس از اغتشاشات خیابانی چند شب و روزه دربارۀ بیحجابی پس از فوت مهسا امینی و پس از راهپیمایی بخشهایی دیگر از جامعه، بعد از نماز جمعۀ اول مهر۱۴۰۱ و چند روز قبل و بعد از آن در محکومیت اغتشاشات، روی میزِ صاحبنظران دربارۀ ماجرای حجاب و بیحجابی و گشت ارشاد و قانون حجاب نظایر آنها قرار دارد، «روند» آیندۀ حجاب و بیحجابی در جامعۀ ایرانی است.
اما مسئلۀ «روند» که ذاتاً پدیدهای زمانی است، منحصر به روند آیندۀ این اعتراضات دوسویه نیست، بلکه اصل مسئلۀ حجاب و بیحجابی در جامعۀ معاصر ایرانی، مسئلهای «روندی» و «تدریجی» است. از روند تاریخیِ بیحجابی در جهان که بگذریم، در تاریخ معاصر ایران، پدیدۀ بیحجابی یا کشف حجاب، مخصوصاً بعد از درگیریهای سخت و خشن دورۀ رضاخانی، تبدیل به مسئلهای «روندی» و «تدریجی» شده است. این روند و تدریج، هم گسترۀ بیحجابی از پوشیه و چادر به مانتو و لباسِ کوتاه و بهتدریج کمشدنِ اندازۀ روسری و کوتاهشدنِ لباسها و شلوارها را شامل میشود و هم ناظر به گسترشِ «تدریجیِ» شکل خاصی از شُلحجابی (مثلاً دیدهشدنِ موهای سرِ خانمها) در میان اقشار مختلف و متنوع جامعه است. در هر صورت نکتۀ اساسی، حداقل در این یادداشت در ارتباط با مسئلۀ حجاب و بیحجابی و مخصوصاً در دو یا سه دهۀ اخیر، مسئلۀ «تدریج» بیحجابی و حجاب است.
تدریجیبودن یک پدیده فارغ از آنکه نشاندهندۀ گرهخوردنِ آن با زندگی «روزمره» و نه حوادث شاذ انقلابی و ناگهانی است، با مفهوم «زمان» پیوند دارد. ما اساساً در پدیدۀ حجاب و بیحجابی با زمان و تدریج آن درگیر هستیم. تظاهرات اخیر، خواه به اغتشاشات، تفسیر شود و خواه به تظاهرات حکومتی یا دینی یا هر نام دیگری، شاید مسئلۀ حجاب و بیحجابی را برجسته کرده باشد و نظام و دستگاه سیاسی و اهل تفکر و نظر را وادار به واکنش نماید، اما حلالِ مسئله نیست. در پس این بهخیابانآمدنها (با هر نامی که باشد)، مسئلۀ حجاب و بیحجابی، بازهم به همان شکل قبلی، مخصوصاً در زندگی روزمره استمرار دارد؛ شاید در پسِ این تظاهرات و اعتراضها، قدری وضعیتِ گشت ارشاد تغییر کند یا در بعضی از سیاستهای دیگر تغییراتی ایجاد شود، اما اصلِ مسئله همچنان پابرجاست. ما در این پدیدهها با امری «تدریجی» مواجهیم که از قضا تظاهرات و اعتراضات همراه با خشونت یا فریاد، ناشی از بیتوجهی به این امر تدریجی و روزمره و انباشت آن است. امر روزمره، با تدریج و زمان روزمره گره میخورد و در مقاطعی، در اثر بیتوجهی به آن، در قالب اعتراض و شورش سربر میآورد.
با این حال پدیدۀ بیحجابی در دورۀ معاصر، از منظری دیگر نیز با مفهوم زمان گره میخورد. تغییر شکل پوشش زنان (معنای بسیار عام از حجاب) در دورۀ معاصر، با اقدام رضاخان گره خورده است. با اینحال این اقدام از همان آغاز، در ذیلِ ایدۀ ترقی (the idea of progress) رقم خورد. رضاخان در ۱۱ آذر ۱۳۱۴ به مجمود جم رئیس الوزرا گفته بود که «نزدیک به دو سال است که این موضوع یعنی کشف حجاب سخت فکر مرا به خود مشغول داشت است، خصوصاً از وقتی به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوشبهدوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک میکنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است». اما ایدۀ ترقی چیست؟
ایدۀ ترقی حاصل تلقیِ طبیعتانگارانهای از ایدۀ مشیت الهی است. در مشیت الهی، علم به قبل و بعد از حوادث این دنیا در زمرۀ علم الهی بود که توسط پیامبرانی همچون مسیح به انسان میرسید و انسانها از قبل و بعد حوادثشان بر اساس سننی تاریخی اطلاع مییافتند. با تحولات مربوط به رابطۀ علم و دین و غلبۀ منطق علم مدرن بر دین و مسیحیت، ایدۀ ترقی بهعنوان جایگزین مشیت الهی مسیحی، متکفل توضیح قبل و بعد حوادث و امور گردید. این ایده برای توضیح قبل و بعد حوادث این دنیا نیازمند توضیحی از «زمان» بود که حدود آن، در گسترۀ این جهان بگنجد. با نقد شناخت مابعدالطبیعی از نفس و خداوند و جهان، آنگونه که کانت، بهترین صورتبندی از آنرا ارائه داد، طبیعی است که مفهوم مابعدالطبیعی زمان که فیالمثل توضیح اوقات شرعی یا ازمنۀ قدسی را متکفل بود، بایستی به کنار گذاشته میشد. ایدۀ ترقی تنها با اتکا به این معنای جدید از زمان بود که میتوانست در چارچوب علوم طبیعی مدرن، نظیر فیزیک و بیش از آن زیستشناسی، آغاز و انجام موجودات این عالَم را بر اساس ایدۀ تکاملِ زیستشناختی توضیح دهد. در اینجا ما با مفهومی از زمان روبرو هستیم که از هرگونه درک مابعدالطبیعی، تهی است و گذشته و حال و آیندۀ حوادث و امور را نه بر اساس زمان مابعدالطبیعی و ماورائی، بلکه بر اساس محاسبات ایندنیایی توضیح داده و معنا میکند.
بهموازات کنارنهادنِ درک مابعدالطبیعی از زمان در دنیای مدرن، سوژه یا انسانِ جدیدی نیز متولد شد که از حیث فیزیکی و جسمانی، دیگر هیچ ارتباطی با عوالم مابعدالطبیعی نداشت. تولد معنای جدیدی از body که ناظر به ویژگیهای منحصراً جسمانی است، نه تنها در زیستشناسی بلکه در فلسفههای این دوره نیز رایج شد. تفسیر انسان به حیوان سیاسی کارکن در مارکس یا تفاسیر مشابه از انسان بهمثابه موجودی سرتاسر ایندنیایی و فاقد هرگونه هستیِ جوهری، تفسیری رایج در حدود سدۀ نوزدهم گردید. در این تعاریف از انسان، فصل ممیزۀ انسان از حیوانات، دیگر قوۀ نطقی نبود که ناظر به عقل مابعدالطبیعی تفسیر شود، بلکه این تمایز یا ناظر به برتری انسان در منازعه با طبیعت برای بقا بود و یا محصول روابط اقتصادی یا سیاسی درونِ یک جامعه. در هر صورت، این درکِ منحصراً ایندنیایی از انسان، عمدتاً در کالبد فیزیکی منحصر شد و روابط غیرِ مادی آن، عمدتاً به قلمرو پدیدارهای ذهنیِ سوژه انحصار یافت. در آنجا ما با کالبدی فارغ از معانی مابعدالطبیعی و متعالی روبرو بودیم که چندان نیازی را به زمان مابعدالطبیعی در تنظیم امورش ندارد. این بدن که کالبدشکافیِ فیزیکی و پزشکیاش میتوانست اسرار درونی آنرا برملا سازد و روتوش ظاهریِ آن، مخصوصاً دربارۀ بدنِ زنها میتوانست منبع معنایی برای سائقههای جذابیت و شور و هیجان و شهوت را تامین نماید، تناسب بسیاری با زمانِ این دنیایی و ایدۀ ترقی داشت. اگر در نگاه مابعدالطبیعیِ حکمت اسلامی، اصلاح مزاجِ بدنی در جوارح و جوانح، بهعنوان مقدمهای ضروری بر نیل به حقایق مابعدالطبیعی و حرکت جوهری نفس برای رسیدن به حدودی از تجرد مثالی برای همۀ انسانها و تجرد عقلی برای انسانهای خاص تلقی میشود، با خلع و قطع ارتباط حقیقت مابعدالطبیعیِ انسان از بدنِ او، اصلاح مزاج در راستای درک حقایق مابعدالطبیعی دیگر معنا و مفهومی نداشت.
با تهیشدنِ بدن از اقتضائات مابعدالطبیعی و کنارگذاشتنِ تعاریف مابعدالطبیعی از نفس و انسان، قلمروهای جدیدی برای «معنایِ» کنش یا رفتار انسانی تعریف و جعل شد. انسان غربی، حتی اگر انسان معناجو بود، دیگر معنا را در حقایق مابعدالطبیعی که عمدتاً از طریق وحی به انسان میرسید و ناظر به «اعمال» مکلف بود، دنبال نمیکرد. معنا یا در ساحت روابط اجتماعی و بینا فردی تعریف میشد یا در ضمیر ناخودآگاه فردی یا در قلمرو زبان و معانیِ زبانی و یا در نهایت، در آرایش و ایجاد جذابیتهای بدنی و تنظیم عضلات و ماهیچهها مخصوصاً در بدنِ زنان؛ اما همۀ این ساحتهای معنایی، فارغ و گسسته از معنای مابعدالطبیعی و وحیانی تعریف میشدند. باید توجه داشت که مخصوصاً بعد از تحولات قرن نوزدهم و فراگیر شدنِ فلسفههای تاریخ تجدد، برقراری رابطهای میان معنای زبانی یا اجتماعی یا ناخودآگاه فردی یا کالبد بدنی با معانی مابعدالطبیعی بهمعنای قبول معنای مابعدالطبیعی زمان و به تبع، قبول نظریۀ مشیت الهی و در واقع، بهمعنای طرد ایدۀ ترقی نیز بود. اما طرد ایدۀ ترقی نیز به راحتی میسر نبود، بلکه نادیده گرفتنِ ترقی بهمعنای بازگشت و عقبگرد قهقرایی تلقی میشد. بنابراین هرگونه پرسش از حقایق مابعدالطبیعی، چه در ارتباط با بدن و کالبد فیزیکی، چه در نسبت با حیات اجتماعی و سیاسی، چه دربارۀ ناخودآگاه فردی و چه در مورد زمان و گذشته و آینده، تبدیل به پرسشهای ممنوعه گردید. در این میان، با پذیرشِ ایدۀ ترقی، همۀ ساحتهای معنایی زبانی و اجتماعی و ضمیر ناخودآگاه و جذابیتهای بدنی، منفَک از معانی وحیانی و مابعدالطبیعی، نیز بهمثابه تجلیات انسان مترقی شناخته شد.
پوشاندنِ بدن از نامحرم، حتی اگر از حیث اجتماعی توضیح داده شود، ناظر به جامعهای است که حیات اجتماعی را نیز در ربط و نسبت با حقایق آندنیایی و متعالی توضیح میدهد. حتی اگر بهتعبیر علامۀ طباطبائی، اصل استخدام را اصل حاکم بر تشکیل هر جامعهای از جمله خانواده بدانیم، اما آنچه این استخدام را به عدالت بر میگرداند و حد و قید میزند، آموزههای دینی و وحیانی است. از این منظر، حتی تشکیل خانواده در قلمرو معتقدین به حقایق وحیانی از جمله حقایق اسلامی، با بیان عبارات ناظر به عقد نکاح صورت میگیرد که ناظر به آموزههای وحیانی است. استخدام در ازدواج، از همان آغاز تابع قواعدی است که از وحی نازل شده و صرفاً تابع قواعدی با مبنای ایندنیایی و کاملاً قراردادی نیست. از خلالِ همین عقدِ مقید به آموزهها و قواعد وحیانی است که آشکارگی بدن فردی بر فردی دیگر که تا پیش از آن، مجاز نبوده، مجاز شمرده میشود. بهاین معنا اساساً درکِ مسئلۀ حجاب و بیحجابی، جز با نظر به حقایق مابعدالطبیعی ممکن و میسر نیست.
بیایید یک بار مسئله را از منظر دیگر فرائض شرعی نیز بنگریم و آنرا با حجاب شرعی مقایسه کنیم. اوقات شرعی نمازهای یومیه یا روزۀ ماه رمضان که تخطی از آن، حتی در حد یک دقیقه مجاز شمرده نشده است، ناظر به درکیِ مابعدالطبیعی از زمان است و با تلقیِ صرفاً ایندنیایی و کمّی از زمان، قابل توضیح نیست. بهراستی با کدام درکِ صرفاً مادی یا صرفاً قراردادی از زمان، میتوان پذیرفت و قانع شد که حتی در خفا و خلوت فردی، یکدقیقه زودتر یا دیرتر عملکرد عمدی انسان نسبت به فرائض مذکور، باعث ابطال آنها و بعضاً پرداخت جریمههای سنگین نظیر آزادی تعداد زیادی برده یا اطعام تعداد قابل توجهی از فقیران شود؟ در حالیکه شاید این تخطی را جز خودِ فرد، کسی ندیده باشد. با اتکا به درکیِ صرفاً قراردادی و مادی از زمان، چگونه میتوان توضیح داد که فردی مسلمان، درماه رمضان، حتی یک دقیقه بعد از اذان صبح، حقِ خوردن یا نوشیدنِ هیچ اطعمه و اشربهای را ندارد و کالبدِ فیزیکی او تحت تاثیر این درکِ مابعدالطبیعی از زمان، از آن اذان صبح، دیگر حق هرگونه دریافت اطعمه و اشربهای تا زمان مقرر بعدی را ندارد؟ در زمان صرفاً قراردادی و غیر مابعدالطبیعی، ساعت ۱۲ شب، بدون آنکه هیچ اتفاقی در عالَم کائنات بیفتد، شب به روز و بامداد تبدیل میشود، در حالیکه در درک مابعدالطبیعی، شب و روز، تابع تحولات عوالَم فراتر از انسان است و اوقات شرعی، متناسب با درک این عوالِم تعیین میشود. حجاب شرعی نیز بهتبع آنکه حکمی مستنبط از احکام الهی و آموزههای وحیانی است، نمیتواند بینسبت با توضیح مابعدالطبیعی از بدن و زمان باشد. با نظر به مسئلۀ فوق، پوشاندنِ حدود شرعی بدن از آنکه با حکم شرعی، نامحرم خوانده میشود، تابع درکی مابعدالطبیعی از بدن از سویی و فهمی مابعدالطبیعی از زمان است. با تلقیِ صرفاً قراردادی از زمان، چگونه میتوان توضیح داد که یک دقیقه قبل از عقدِ ازدواج، نگاه و تماس با بدنِ فردی دیگر مجاز نیست و بعد از آن مجاز شمرده میشود؟
به ایران برگردیم. با این سیر مختصر که پژوهش دربارۀ ابعاد آن، در این مجال نمیگنجد، اکنون باید به رضاخان پهلوی حق داد که چرا «چادر و چاقچور را دشمن ترقی و پیشرفت مردم میدانست». چادر و چاقچور یا به تعبیر دقیقتر حجاب شرعی که رضاخان در جریان کشف حجاب، به دنبال نقض آن بود، در کنار آنکه حاکی از فریضهای وحیانی است، ناظر به درکی از حقایق مابعدالطبیعی ناظر به کالبدِ فیزیکی و بدن است. در ذیل ایدۀ ترقی و صورت برنامهریزیِ شدۀ آن یعنی توسعۀ غربی، بیحجابی، ایدهای در ذیل ترقی و توسعۀ غربی و بهعنوان عاملی از آن شناخته میشود. ترقی، تابع فهمی مادی و کمّی از زمان است که با کنارنهادنِ درک مابعدالطبیعی از زمان و نظریۀ مشیت الهی شکل گرفته و هرگونه بازگشت به این درک مابعدالطبیعی را بهمعنای بازگشت به تاریکی و قهقرا تلقی میکند. این درکِ مادی و کمّی از زمان، با درکِ صرفاً جسمانی و مادی از بدن هماهنگ است. همانگاه که زمان بهعنوان یکی از مداخل درکِ انسان از پدیدارهای حسی از جهان تعریف شد، بدن نیز بهمثابه موجودی فاقد ابعاد مابعدالطبیعی معرفی گردید. از اینمنظر بازگشت به هرگونه درکِ مابعدالطبیعی از بدن، بهمعنای تحدی در مقابل ایدۀ ترقی و زمان مندمج در آن است. چادر و چاقچور و حجاب شرعی از آنجا که برخاسته از درکی مابعدالطبیعی از رابطۀ بدنهای انسانی و درک انسانها از بدنِ یکدیگر است، در مقابل بیحجابی و آشکارگی بدن برای دیگرانی قرار میگیرد که مطابق احکام شرعی، نامحرم تلقی میشوند؛ با اینحال بیحجابی از آنجا بر ایدۀ ترقی استوار است، حجاب را امری کهنه و گذشته و متعلق به ادوار تاریخی میداند که مطابق نظریۀ آگوست کنت دربارۀ ادوار گذشتۀ الاهیاتی و مابعدالطبیعی، دیگر جایی در دنیای امروز ندارند.
رضاخان بهتبعِ ایدۀ تجدد آمرانه و در استمرار اِعمال خشونتآمیزِ مدرنیزاسیون در ایران، سعی داشت بیحجابی و نقض حجاب شرعی را نیز بهشکل خشن و آمرانه نهادینه سازد. اما در دورۀ پهلوی دوم، به تبع ظهور برنامههای توسعه سرمایهداری بهمثابه یک برنامۀ ساختاری، بیحجابی نیز تبدیل به یک برنامۀ ساختاری و مخصوصاً در قلمرو فرهنگ تعریف شد. در صنعت فرهنگِ دورۀ پهلوی دوم، بیحجابی نه دیگر در قالبِ خشونت خیابانی، بلکه در قالب تصاویر تبلیغاتی و فیلمها و برنامهها و مجلات مشحون از تصاویر بیحجاب از زنان، رایج و گسترده شد. از اینجا به بعد، بیحجابی در ذیلِ ایدۀ تدریج و نهادینهشدن در زندگی روزمره قرار گرفت و و بیحجابی تبدیل به یک «روند» گردید. از دورۀ پهلوی دوم و انتقال بیحجابی به قلمرو فرهنگ، این پدیده تبدیل به یکی از عرصههای زندگی روزمرۀ جامعۀ ایرانی گردید که بهتدریج و تابع تلقیِ انسان مدرن از زمانِ رو به ترقی، نشانهای از ترقی و توسعه و روزآمدی ترسیم میشد. گرهای ناگشودنی میان برنامههای توسعۀ سرمایهداری و بیحجابی زده شد تا آنجا که اعتراض به این شیوۀ مواجهه با حقوق زنان، از موارد اعتراض امام خمینی (ره) به برنامههای شاه در انقلاب سفید ۱۳۴۱ بود. هر جا و به هر میزانی که برنامههای توسعۀ سرمایهداری گسترش یافته و مییابد، خواه در دورۀ پهلوی دوم باشد و خواه در شرایط پس از جنگِ تحمیلی در دورۀ پسا انقلاب اسلامی یا در دورۀ اجرای سیاستهای نولیبرالیِ دولت اعتدال، بیحجابی، دالی مهم در گفتمان ترقی و توسعۀ غربی است. تلقی زمانِ ایندنیایی در ایدۀ ترقی و برنامههای توسعۀ سرمایهداری با انگارۀ کالبد ایندنیایی و منفکِ از مابعدالطبیعه به یکدیگر گره خوردهاند.
این توضیح از بیحجابی، از یکسو میتواند بیانگر دلیل و چرایی ترویج بیحجابی حتی در میان زنان متاهل و خانوادهدار باشد و از سوی دیگر میتواند ارتباط آنرا با عرصههای ناظر به توسعه و ترقی از جمله زندگی شهریِ مدرن، مخصوصاً طبقۀ متوسط به بالای شهری بیان کند. اما مهمترین ویژگیِ این تحلیل آن است که گرهخوردنِ بیحجابی با زندگی روزمرۀ سرمایهداری و تدریجیبودنِ آنرا بیان میدارد. در حوادث اخیر آشکار و روشن است که بیحجابی و اعتراضات پیرامون آن، تنها محدود به افراد مجرد نبوده و بیحجابی در میان افراد متاهل و خانوادهدار هم رایج شده و البته اغلب در مناطق مصرفگرای مدرنِ شهری رقم خورده و منازعات پیرامون آن با نیروهای انتظامی، تابع احساسی است که از ترقی و توسعه و آزادی در قائلین به آن، نقش بسته است. پیوند میان محافلی نظیر دانشگاهها یا سبکهای خاصی از زندگی با ترقی و توسعۀ غربی و افزایش بیحجابی در آنها نیز بیانگر ارتباط بیحجابی با ترقی و توسعۀ غربی است. برخلافِ چارچوب نظریۀ فقر و فحشا، این نوع از بیحجابی کمتر از سرِ نیاز مالی و تنفروشی است و کمتر در میان اقشار محروم و پایینشهر رایج بوده و حتی در صورت رواج آن در میان اقشار محروم، بهعنوان الگویی جهت ترقی و پیشرفت و نیل به موقعیت اقشار مرفهتر و مخصوصاً سلبریتیها رقم میخورد. بهنظر میرسد «روند» توسعۀ بیحجابی ارتباط وثیقی با تلقیِ ما از زمان دارد. اگر زمانی که جامعه با آن زندگی روزمرۀ خود را سامان میبخشد، زمانِ کمّی و قراردادی و تابع زمانِ مدرنِ غربی باشد و به تعبیر ماکس وبر، زندگی شهری در گذرِ زمان مدرن رقم بخورد، «روند» بیحجابی با همان شعار «زن، زندگی و آزادی» رو به گسترش خواهد بود، اما اگر زمان زندگیِ روزمرۀ جامعۀ ایرانی از زمانی تبعیت کند که در سنتِ اسلامی-ایرانی مبنای عمل و تصمیم و زندگی بوده و با بهرهگیری از همین درک، تمدنهای اسلامی گذشته سامان مییافتند، «روند» رو به گسترش، روند تعمیق درکِ جامعۀ ایرانی از مقولۀ حجاب خواهد بود. با تعمیق چنین درکی از زمان و بدن قدسی و ترویج الزامات آن در ابعاد مختلف زندگی روزمرۀ جامعۀ ایرانی، شاید چندان نیازی به گسترش وَنهای گشت ارشاد هم نباشد، زیرا جامعه، از طریق ساختارهای متناسب با این تلقی از زمان و مکان و بدن، خود ترغیب به حفظ و تعمیق حجاب خواهد شد.
دیدگاهتان را بنویسید