بازخوانی انقلاب اسلامی با تکیه بر مقولهی جنسیت
مهدی تکلّو، پژوهشگر مطالعات اجتماعی جنسیت: (چاپ شده در روزنامه فرهیختگان 15تیر 1402) انقلاب اسلامی یک تحول در تاریخ بود. تحول در تاریخ به معنای این که در افقها و سرنوشتهای پیشروی یک ملت دگرگونی حاصل شود. ازآنجاکه خلق سرنوشت و حرکت به سمت آن به انسان ارادهمند سپرده شده است، باید تحول تاریخی را تحول در انسانها، هویتها و نظام ارادههای آنها معنا کرد. اساساً با تحول در نظام ارادههای انسانی، خواستها و خواهشهای او، مسیر تاریخ متفاوت میشود؛ بنابراین انقلاب اسلامی تحول در وضعیت و هویت یک ملت بود که توانست مسیری دیگری را روی زمین پیش پای انسان مسلمان ایرانی قرار بدهد. اما تحول در افقها و سطح مطالبات و توقعات جامعهی ایرانی تنها تحول سالهای 40 تا 57 شمسی نبود؛ بلکه اساساً به همان میزان که خود واقعهی انقلاب اسلامی بهتماممعنا یک اتفاق تاریخی ویژه است، مقارن و مصادف با آن تحول در مقولهی جنسیت نیز به لحاظ حرکت تاریخی بشری لحظهی ویژهای است. همزمان و در نسبت وثیقی با یکدیگر، انقلاب اسلامی و تحول در هویت زن، هر دو از رخدادهای فوقالعادهی قرن گذشتهی ایران بودند. با احیای اسلامی هویت زن، مقولهی جنسیت جور دیگری محل تعامل قرار گرفت.
با شکلگیری نهضت و آغاز زمزمههای دگرگونی، جایگاه و نقش زن مناقشهبرانگیز شد و رابطهی عمودی و سلسلهمراتبی میان مردان و زنان از بداهت خارج گردید. زنان در یک فرایند خودآگاهی تاریخی – که شاید ریشههای آن به روزگار مشروطه و قبلتر بازگردد – در فرایند نهضت انقلاب اسلامی موقعیتی جدید را تجربه کردند. حضور و دخالت مبارزاتی و چهرهی سیاسیِ زنان بهواسطهی آنکه آنها فاقد صلاحیت و استعداد کافی برای چنین دخالتی بودند، مسبوق به سابقه نبود و واکنش بسیاری از آقایان را برانگیخت. امتداد این مناقشه که آیا زنان سهمی در تعیین سرنوشت جمعی به شکلی مستقیم دارند یا اینکه اساساً مهمترین کار آنان خدمترسانی به شوهر در خانه است، به فقها و علما رسید. در بطن این مناقشهی هویتی که پرسش به ناحیهی کیستی زن منتقل شده بود، جریان یکه و منحصربهفردی که خلق سرنوشت انسانی را بدون زنان ناممکن و غیرمجاز میدانست شکل گرفت که جلودار آن امام (ره) بود. چارچوب مفهومی و زمینهی ذهنی امام (ره) برای ورود به این مناقشه دقیقاً این بود: «سرنوشت تاریخی و حرکت انسان». انسان در نگاه امام (ره) در بستر زوجیت به دو چهره و دو شیوهی انسان بودنِ زنانه و مردانه تفصیل پیدا میکرد و بهاینترتیب چگونه میتوان این نیم را از موقعیت تعیین سرنوشت تاریخی انسان و خلق آن خارج دانست. اینجا لحظهی شگفتانگیزی است که مقولهی جنسیت و نظم جنسیتی حاکم بر حرکت تاریخی انسان با تحولی شگرف مواجه شد. موضع بازاندیشانهی امام (ره) این بود که با کدام معنا از مقولهی جنس و با کدام هندسهی جنسیت این حرکت تاریخی و تحقق آرمانها و افقها ممکن و میسر است؟ و کدام نحوهی تعامل زنان و مردان طبیعیتر، فطریتر و منطقیتر است؟ لذا پیش و بیش از تحول در انقلاب اسلامی باید از تحول در رابطهی زن و مرد صحبت کرد.
به هر روی، تحول در هویت زن یک موضوع فرعی و قشری نبود که در حاشیهی انقلاب اسلامی و از صدقهی سر دگرگونیها چیزی هم دستگیر زنان بهعنوان یک اقلیت قشری بشود. بلکه اساساً تحول در جایگاه زن تحول در فاعل ارادی خلق سرنوشتها بود. زمانی که نیروی زن وارد میدان سیاست بشود در سرنوشت آن تغییر ایجاد میکند. سهم سیاسی زن نیز از دو جنبه قابلبحث است؛ یکبار این که نیمی از جمعیت نیمهفعال به میدان فعالیت اضافه شده است و دیگر آنکه زنان به وساطتِ برخورداری بیشتر در آن چه در ادبیات رهبران انقلاب، به «قدرت روحی»، «نفوذ ارادی و عاطفی» و «استعداد معنوی» موسوم است، نقش خاص و منحصربهفردی در حرکت اجتماعی ایفا میکنند. زنان یکبار بهواسطهی شأن انسانی در حرکت سهیم هستند و یکبار بهواسطه زن بودن اثرگذاری بهخصوصی در این فرایند دارد. من این دو جنبه را در ادامهی متن مجدداً توضیح خواهم داد.
بنابراین موضوع زن یک موضوع فرعی نیست. بلکه اساساً همه حرکت انسان مسلمان وابسته به تنظیم درست جایگاه زنان و مردان و رابطهی آنهاست. زمانی که از هویت زن و مقولهی جنسیت صحبت میکنیم به یکی از هزاران مسئلهی خود نمیپردازیم. بلکه این موضوع بهخاطر تنظیم نظام فاعلی انقلاب اسلامی، مقدم و اولی بر همهی موضوعات و مسائل ماست. از این منظر دو نتیجهی معرفتی شایانذکر است. نخست این که اساساً شکلگیری انقلاب اسلامی مدیون و معلول تغییر در جایگاه زن بوده است و تحول در تصویر زن یک اتفاقی جانبی و فرعی نبوده است، دوم اینکه نه فقط حدوث و شکلگیری انقلاب اسلامی بلکه دوام و بقای آن به شکلی استمراری نیازمند حفظ این جایگاه در زنان است. رهبر انقلاب ضرورت پرداخت به موضوع هویت زن را این چنین روایت میکنند: «امام در زمینهی زن هم همینجور بود. امام نقش زنان را فهمید؛ والّا بودند بزرگانی از علما که ما با اینها بگومگو داشتیم که اصلاً زنها در تظاهرات شرکت بکنند یا نکنند! آنها میگفتند زنها در تظاهرات شرکت نکنند. آن حصار محکمی که انسان به او تکیه میداد، خاطرجمع میشد، تا بتواند در مقابل اینجور نظراتی که از مراکز مهمی هم ارائه میشد، بایستد، حصار رأی امام و فکر امام و عزم امام بود… بههرحال نقش زنان، یک نقش بیبدیلی است. پس خود این نقش، اقتضا میکند؛ چون آینده دارد. تازه از عمر انقلاب، سی و دو سال گذشته. سی دو سال برای یک انسان هم عمر جوانی است، چه برسد برای یک تاریخ. این نظام الهی باید صدها سال عمر کند. ما هنوز در اول جوانیاش هستیم. آینده احتیاج دارد به این حضور زنانه در مجموعهی حضور ملی. پس بایستی ما راجع به مسئلهی زن و حفظ این ظرفیت که در جامعهی ما وجود دارد، تلاش کنیم. این دلیل اول است برای اینکه باید به مسئلهی زن بپردازیم.» [1]
تا به اینجا از نسبت جنسیت و حرکت تاریخی انسان در تجربهی انقلاب اسلامی بحث کردم. به عبارتی بسته به این که چه نظم جنسیتی بر نظام فاعلی حرکت یک جامعه حاکم است و ناظر به این که زنان و مردان چگونه در ساخت جامعه و تاریخ سهم دارند، حرکتهای تاریخی متنوع میشود؛ بنابراین انواع سنخهای جوامع را میتوان بر اساس انواع نظمهای جنسیتی تشریح کرد. در سنخ جامعهی شرقی و باستانی رابطهی مردان و زنان سلسلهمراتبی و عمودی است. به عبارتی این مردان هستند که بهعنوان جنس برتر جامعه و تاریخ را رقم میزنند و زنان بهمثابه طفیلی در خدمت به مردان هستند. وضعیت مسلط دیگر وضعیت زنان در منطق غربی است. منطق غربی که ریشههای معرفتی و فرهنگیاش به روم و یونان باستان راجع است در عصر جدید با جلوههای خاصی از هویت زن احیا گردید. در این منطق زن یا مجبور به بروز مردانه و انکار زنانگی میشود و یا زنانگی او به تنانگی تقلیل مییابد. در وضعیت متأخر هم که با تهیشدن جنسیت از معنا در جریان موسوم به تراجنسیتی، زنانگی بیشازپیش با مانع روبروست. به هر روی اگر زن در منطق شرقی در حاشیه و بینقش است؛ اما در منطق غربی به دلیل خصلت بازاریاش اتفاقاً نیروی زن برای توسعهی غربی بهعنوان سوخت و به شکلی ابزاری مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. فصل مشترک منطق غربی و شرقی که هر دو در برساخت زن مطلوب خود سابقه دارند تحقیر زن است و در هر دو زنان به اندازهی مردان استقلال هویتی ندارند. در منطق شرقی زنان از میدانها حذف و در منطق غربی زنان در میدان به بازی گرفته میشوند. در هر دو صورت انسان میدانساز و تعیینکنندهی حرکت مرد است؛ بنابراین خلق تاریخ و سرنوشت جمعی در هر دو منطق شرقی و غربی با غلبهی ارادهی مردان و پیشرانی آنان رقم میخورد؛ لذا از این منظر، تحول در جایگاه زن در خلال انقلاب اسلامی در لحظه به معنای تحول در نحوهی حرکت تاریخی انسان است. ما با انقلاب اسلامی یک حرکت دوگانهی بهرهمند از زنانگی و مردانگی را آغاز کردیم.
تصویری که از زن در این فرایند ظهور کرد و به رسمیت شناخته شد، تصویر زنی بود که به لحاظ انسانی با مرد برابر بود و به اندازهی او استقلال داشت. درعینحال، زنانگی و زن بودنِ او نحوهی بروز قابلیتهای انسانی او را معین میکرد و بر نحوهی اثرگذاری او در میدان اثر میگذاشت. این نظم جنسیتی سوم، نظم جنسیتی متعادل بود که اقتضای جامعهی متعادل را میکرد. به این معنا که حرکت تاریخی انسان باید میان زنان و مردان به نحو متعادل پیگیری بشود. تعادل میان زن و مرد به معنای این است که بهواسطهی شأن انسانی مشترک هر دو به یک اندازه باید در سرنوشت تاریخی اثرگذار باشند و بهواسطهی قابلیتهای جوهرههای جنسیتی، نحوه و جنس اثرگذاری و نقشآفرینیهای آنان متفاوت است. در عین اینکه نقشهای تاریخی متفاوتی دارند؛ اما میزان نقشآفرینی آنان برابر است. جنسیت در این معنا نه موجب ترجیح و ارزشگذاری میشود و نه مقولهای جعلی و اغماضشدنی است. بلکه جنسیت نحوه شکوفایی استعدادهای انسانی را به دو شیوهی کاملکننده تفصیل میدهد.
برای تدقیق در نسبت میان تحول در مقولهی جنسیت و تحول در جامعهی ایرانی باید به کاری که زنان کردند بیشتر نزدیک شد. حرکت تاریخی انسان بهطورکلی دائرمدار ارادهها و انگیزشهاست. انسانها بر اساس نظام حب و بغض خود حرکت میکنند و ساختهای اجتماعی خود را رقم میزنند. در این زمینه اینکه ارادهها و نظام حب و بغض چطور باشد کاملاً بر کیفیت حرکت و افقها اثر میگذارد. شکلگیری اراده اولاً موجب پیوستگی در جامعه و ثانیاً منجر به حرکت به سمت آن نقاط آرمانی میشود. در هویتی که انقلاب اسلامی از زن ارائه میکند، زنانگی و مؤنث بودن نوعی قابلیت و قدرت است. این زنانگی اجمالاً با قدرت قلبی، قدرت روحی، قدرت ایمانی، نفوذ عاطفی، اقتدار معنوی توضیح داده میشود. به عبارتی در ناحیهی مربوط به انگیزشها، ارادهها و عمومی شدن نقاط آرمانی زنان قدرتمندترند. رهبران انقلاب در بیانهای متعددی نسبت این قابلیتها و پیروزی انقلاب را توضیح دادهاند که میبایست مبنای تمام تعاملات بعدی قرار میگرفت. نخست این که اولین حرکتهای عمومی و خیابانی به زنان بهخصوص در مشهد و قم برمیگردد و این پیشگامی تحتتأثیر استعداد معنوی و ایمانی بیشتر در زنان است. ثانیاً این که حضور زنان در پیشانی حرکت، موجب تنظیمگری ارادهها و انگیزشها شد. «مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند؛ و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد میکند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند میشود. زن مبدأ همه سعادتها باید باشد و معالأسف زن را بهصورت یک لعبه در آوردند این پدر و پسر؛ و خصوصاً این پسر. آنقدر جنایات که به زن کردند به مردان نکردند. زن مبدأ همه خیرات است. شما دیدید، ما دیدیم که زن در این نهضت چه کرد… ما نهضت خودمان را مرهون زنها میدانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابانها میریختند. تشویق میکردند زنها مردان را. خودشان در صفهای جلو بودند. زن یک همچو موجودی است که میتواند یک قدرت شیطانی را بشکند» [2]؛ بنابراین حدوث انقلاب اسلامی و آغاز این حرکت تاریخی جدید با قرارگیری زنان در جایگاه حقیقی – یعنی آنجایی که قابلیت و نقش ویژهی زن توسط خودش و مردان به رسمیت شناخته شود – نسبت وثیقی دارد و چنانچه نیک بنگریم استمراری این حرکت منوط به شکوفایی و احیای هر چه بیشتر این معنا از زن است. زنی که به لحاظ انسانی مستقل و صاحب اراده است و به لحاظ جنسیتی قابلیتهای زنانه را محور تمام بروزات خود قرار داده است. در یک جمعبندی غرض نگارنده بازاندیشی در اهمیت مقولهی جنسیت و هویت زنان است. اگر زنان نقشی منحصربهفرد در نظام حرکت جامعه دارند، پس تمام مصادیق پیشرفت و حرکت متوقف به متعادل شدن رابطهی زنان و مردان است؛ لذا از خوانندهی محترم این سیاهه میخواهم با این زاویهی نگرش باری دیگری به بیانات امام (ره) و رهبر انقلاب مراجعه کند.
[1] مقام معظم رهبری، ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
[2] صحیفه امام، ج7، ص: 338، 26 اردیبهشت 1358 ، پیام رادیو تلویزیونی به ملت ایران دربارۀ مقام و منزلت حقیقی زن
دیدگاهتان را بنویسید