تعالی جنسیت در بستر الهیات جهاد

جهاد، مقولهای است که بسیاری با شنیدن آن، به یاد کارهای سخت و طاقتفرسا افتاده و برخی آن را با مردانه دانستن، جنسیتزده تعبیر و تفسیر میکنند. جهاد، شاید واژهای آشنا اما غریب در ادبیات جنسیت باشد؛ زیرا آنچنان که باید به آن پرداخته نشده است. گویی زنانگی و جهاد دو مقوله نامأنوس بوده و شرایطی برای نزدیکی به یکدیگر را کمتر تجربه کردهاند. چگونه میتوان زنانگی و مردانگی را در مقوله جهاد توضیح داد؟ آیا جهاد امری فراجنسیتی است؟ چنین امری موجب چه تناقضاتی خواهد شد؟ در مصاحبه پیشرو که با جناب آقای مقداد اموری، پژوهشگر و فعال فرهنگی داشتهایم، سعی کردیم تا به سؤالات اینچنینی پاسخ داده، به امر جهاد از ابعاد متعدد نگاهی انداخته و این بار، جهاد را از دریچه جنسیت و امر زنانه مورد بررسی قرار دهیم.
اگر بخواهید جهاد را معنا کنید در ابتدای امر چه معنایی از آن ارائه میدهید؟
جهاد در معنا اولیه، مبارزهای دائمی، در نسبت با دشمنی، همراه با فداکاری است. جهاد در نقطهای در پی برقراری ارتباط با دشمن بوده و در این شرایط است که امر ولایت و ربوبیت نیز ورود پیدا میکند. هرکسی از نقطه فردی خود تا امر اجتماعی، درگیر جهاد است و درهمتنیدگی بین جهاد اجتماعی و جهاد فردی ما وجود دارد. در همان نقطهای که ما درگیر جهادی اجتماعی هستیم تا آن را ذیل امری ولایی پیگیری کنیم، در همان نقطه در حال انجام یک جهاد فردی هستیم.
در معنای انسانشناسی آن، اینگونه است که جهاد یک مبارزه دائمی برای بالفعل کردن قوا است؛ قوایی که در وجود انسان بهصورت بالقوه وجود دارند. در معنای دیگری از انسانشناسی، جهاد درگیری دائمی با گرایشهای سطحی ما برای تحققبخشیدن به گرایشهای عمیقتر وجودی خودمان است. این درگیری، یک درگیری دائم است و طبع آن این که در درون آن رنج و فداکاری وجود دارد. چنانکه گرایشهای سطحیتر در وجود ما لذتهایی را پدید آورده و من نوعی به دنبال کنارگذاشتن آن هستم. این کنارگذاشتن رنجی را در وجود من خواهد داشت و مدامی که چنین است، این رنج عمق پیدا میکند و هرچقدر این گرایشها عمق بیشتری پیدا میکند، لذت بیشتری دارد و هرچقدر که لذت بیشتری دارد، توسعه انسانی بیشتری نیز وجود دارد. ما جهاد را اینگونه فهم میکنیم. در نقطه زن بودن، در شرایطی که زنانگی را بخشی از قوای انسان لحاظ کردیم و هر موردی را در نقطهای که گرایشهای عمیق وجودی انسان دانستیم تا آن را به حالت بالفعل تبدیل کنیم، بُعد زنانه است که همه این موارد را دوباره در معنای ویژه خود پیدا میکند. یعنی آن قوا یا وجوهات زنانه همان قوا به هر دو معنا خود که نسبت بیشتری با زنانگی دارد -یعنی آن گرایشاتی که وجوهات زنانه بیشتری دارند- دائماً در این درگیری دخیل هستند و رو به جلو در حرکت هستند. این درگیری بزرگی است که دو سر جدی طاغوت است، هرکدام از آنان نیز یک ولی دارد که در حال طراحی آنجا عمل میکند و فردیت ما نیز در نقطه طراحی معنا پیدا میکند.
چند مورد را طی گفتگو مطرح کردید، یکی در ارتباط با ابعاد جهاد بود که یک جهاد اجتماعی و یک جهاد شخصی داریم. کمی بیشتر درباره انواع جهاد بفرمایید؟
من امتداد آن را مطرح کردم؛ یعنی اینکه جهاد، از نقطه فردی تا اجتماعی امتداد پیدا میکند؛ درغیر این صورت جهاد و تقسیمبندی آن، تقسیمبندی سهگانهای است که قرآن آن را انجام میدهد: جهادی که ما جهاد اکبر میدانیم، جهاد نفس و جهاد فردی که همان وجوهات فردی من است و به معنای بروزات آن، الزاماً فردی نیست. شاید من در عرصه اجتماعی در حال فعالیت هستم؛ اما بهگونهای جهاد نفس را انجام میدهم؛ ولی بروزات آن برای من فردی است.
یک جهاد اصغر وجود دارد و یک جهاد کبیر است که ما اکنون در آن نقطه درگیر هستیم و همه جهادهای اقتصادی، فرهنگی و… را شامل میشود و ذیل جهاد کبیر انواع جهادهای ذکر شده شکل میگیرد؛ ولی هر سه مورد این جهادها نوعی درهمتنیدگیای دارند و درنظرگرفتن چنین موردی نکته مهمی است. به این شکل نیست که من یک بُعد جهاد اکبر را ببینم و به طور مثال بگویم من نماز شب میخوانم، مراقبه و محاسبه دارم پس یک جهاد کبیر دارم؛ چنین نیست. امر جهاد یک میدان است و همه زندگی به تعبیری جهاد است. هیچ بُعدی از زندگی، هیچ آنی از زندگی و لحظهای از زندگی نیست که جهاد در آن وجود نداشته باشد. به واسطه اینکه در همه زندگی ما دشمن حضور دارد و به دلیل آنکه ما بتوانیم دنیا را بهدرستی فهم کنیم، باید چنین دیدی به جهاد داشت.
اگر بخواهیم زندگی را بهدرستی بفهمیم، باید دنیا و واقعیتهای آن را درست بفهمیم. از مهمترین واقعیتهای دنیا، حضور دشمن است. خدا قبل از آنکه ما را در این دنیا خلق کند، دشمن ما را خلق کرده است. حضور دشمن برای ما بهعنوان یک واقعیت، بسیار جدی و مهم است و تمام رشد و زیست ما در این فرایند در مواجهه با دشمن معنا پیدا میکند. برای اینکه بتوانیم رشد و حرکت کنیم و در این حرکت، حرکتی بالفعل را تجربه کنیم و همچنین در صدد رسیدن به استعدادها و گرایشهای عمیق وجودی خودمان برآییم، باید در مواجهه با دشمن، معنی خود قرار بگیریم تا تمامی مواردی که مطرح کردیم معنا پیدا کند. چنین شرایطی جزئی از طراحی خدا است و این طراحی در مواجهه با دشمن شکل میگیرد. این مواجهه با دشمن در سهلایه و سه سطح آن معنا و مفهوم پیدا میکند.
بخشی از این درگیری کاملاً رودررو و زدوخوردی است و آن را جهاد اصغر تعبیر میکنند. بخش دیگری از این درگیری، کاملاً درگیری نفسانی است که از آن تحت عنوان جهاد اکبر یاد میشود. بخش دیگر از چنین درگیری، درگیری است که از جنس ساختارهای نظام اجتماعی بوده و جهاد کبیر نام دارد. اکنون سؤال اینجاست که این سه مورد تا چه اندازه درهمتنیده هستند؟ جواب سؤال این است که کاملاً درهمتنیده هستند. اینجا است که به نظرم معنای جهاد دقیقتر و با وضوح بیشتری بسط پیدا میکند.
در ارتباط با جهاد زنان هم صحبت کردید؛ اما ابعاد چنین جهادی و همچنین طیف آن را به چه صورتی میتوانیم تعریف کنیم؟ یعنی جهاد زنان به چه شکلی معنا پیدا میکند؟ کجا میتوانیم چنین فرضی را مطرح کنیم که این فعل یا کنش، برای یک زن بهعنوان جهاد بهحساب میآید و جای دیگری حساب نمیشود؟ اما سؤال اساسیتر اینکه میتوانیم چنین تعریف یا فرضیهای را بیان کنیم؟
بله. فرض من بر این است که اینکه این جهاد زنانه باشد یا نباشد به معنای اراده آن زن در آن جهاد است، آن زن در آن نقطه چگونه جهاد میکند یا آن انسان مؤنث در آن نقطه چگونه جهاد میکند. همین اراده است که جهاد را مؤنث و مذکر میکند وگرنه ذات این جهاد و ذات این درگیری در همه نقاط خود امکان تبدیل به زنانه-مردانه شدن را درون خود دارد. همه موضوع نیز همین است و اینجا است که به تکثر انسانهایی که وجود دارند، امکان بروزات متفاوت در آنجا وجود دارد.
یعنی چنین فرضیهای قابلطرح است که جهاد امر جنسیتی نیست؟
اساساً جهاد به معنای مبارزه است و مبارزه، امری جنسیتی بهحساب نمیآید.
پس چگونه میتوان این ابعاد و مرزهای آن را مشخص کرد؟ سؤال بنیادیتر اینکه آیا مرزی برای آن وجود دارد که ابعاد زنانهتری داشته باشد یا اینکه ابعاد مردانهتری داشته باشد؟
در امر جهاد، زنانگی و مردانگی را بیشتر اقتضائات و ارادهها معنی میکنند. تنها جایی که کمی در امر جهاد مراقبت شده است تا زنانگی کمتر ورود پیدا کند بهعنوانمثال در جهاد اصغر و بهخصوص در نقطه قتال است. در جهاد اصغر و در نقطه قتال هم در ابتدا دوباره ورود ندارد، نه اینکه اصلاً ورود ندارد؛ بلکه کمتر ورود دارد. این مورد هم به واسطه ذات آن میدان میتواند به زنانگی آسیب بزند. ذات آن قتال در آن نقطه میتواند به زنانگی آسیب بزند. مجدد در همان نقطه، به دلیل امکان تکثر زنان و اقتضای میدان، باب را نمیبندد که بگوید قتال برای زنان حرمت دارد و اولویت ندارد. به این معنا که مسئولیت آن از گردن او ابتدائاً برداشته شده است. دقیقتر بگویم، به این شکل است که مسئولیت از گردن خانمها ابتدائاً برداشته شده است. دوباره در دل میدان میبینیم که در مرحله ثانی، خانمهایی حضور دارند که قدرتمندتر هستند. در آن شرایط، مسئولیت بر عهدهشان است. در میدان نظر میاندازیم و مشاهده میکنیم که اقتضای میدان، نیاز به حضور آنها را نشان میدهد. پس مسئله اینچنین است که شما جایی را در میدان جهاد پیدا نمیکنید که ما بگوییم اینجا در حال حاضر، حد و حدودی را برای خانمها تعیین میکنیم؛ بلکه هیچ حدی در اینجا وجود ندارد.
در اینجا سوال این است که چه چیزی در این شرایط حد میزند؟ بخشی از آن را عرف، بخشی را امکان و بخش دیگری را فرد حد میزند. پس چگونگی و نوع ورود در موضوع جهاد، برای ما اصالت دارد. در آن نقطه است که باید زنانه ورود کنند. این، زنانه ورود کردن است که برای ما موضوعیت پیدا میکند؛ یعنی وجوهات زنانه خودش را رها نکند و تمایل داشته باشد تا به این سمتوسو ورود کند.
کمی بیشتر این موضوع را توضیح میدهید؛ این موضوعی که فرمودید چگونه رخ میدهد؟
زنی که میخواهد در نقطه امر جهاد ورود پیدا کند و در هر نقطه، مسئله و امر جهادی که میخواهد در آن ورود پیدا کند، در ابتدای امر با زن بودن و شخصیت خودش به هر شکلی ورود پیدا کند. این موضوع است که برای ما مسئله و ضرورت است. این ورود نیز به صورتی نباشد که استقلال خود را از بین ببرد. بهمحض اینکه در نقطهای قرار بگیرد که استقلال خودش را از بین ببرد، ما میگوییم که چنین ورودی، ورود درستی نبوده است. پس استقلال فرد دارای اهمیت است و مسئله استقلال آن فرد، چه در رعایت استقلال جنسی و چه در رعایت استقلال فردیاش دارای اهمیت است. همچنین زمانی که استقلال فردیاش را رعایت نمیکند، دوباره برای ما مسئله میشود؛ یعنی در حد استقلال فردی نیز دارای اهمیت است. یعنی شما در نظر بگیرید، در شرایطی که جنسیت خود را نبیند و بخواهد در آن نقطه همانند مردان، در ساختار مردانه و به مدل مردانه رفتار کند، اینجاست که برای ما مسئله میشود و امکان ورود را باز میکند.
هر قدری که زن با زنانگی خودش در میدان جهاد بروز و ظهور پیدا میکند، این زنانگی تقویت و توسعه پیدا میکند. همانطوری که فردیت هم توسعه پیدا میکند. به همان میزانی که فردیت توسعه پیدا میکند، جنسیت هم توسعه پیدا میکند. شما هیچ جایی را بهغیراز میدان جهاد پیدا نمیکنید که استعدادهای عمیقِ وجودیِ انسان و فردیت ما در آن بتواند بروز پیدا کند. اساساً وقتی که از میدان جهاد خارج میشویم، وارد روزمرگی و درگیر تأمین حداقلیهای موجود در استعدادهای ظهوریافته خودمان میشویم؛ ولی وقتی که میدان درگیری را باز میکنیم و از روزمرگی خارج میشویم، وارد میدان جهاد میشویم. به واسطه اینکه میدان دائماً از من بروز جدیدی میخواهد و این میدان جهاد تحت ربوبیت خدا در حال طراحی برای من است. چنان که طرحی برای شخص من هم در آنجا وجود دارد، درعینحال این طرح برای همه یعنی کل جامعهمان وجود دارد و همان درهمتنیدگی که درباره آن صحبت کردیم نیز موجود است. در اینجا استعدادهای عمیق وجودیِ من هم دائماً توسعه پیدا میکنند.
به همین نسبت در زنانگی هم همین اتفاقی رخ میدهد که در مردانگی رخ میدهد. به هر اندازه ما زنانگی و مردانگی خودمان را در امر جهاد بروز میدهیم و در زمره آن سعی میکنیم امر جهادی را با مردانگی خودمان شروع کنیم و با آن درگیر شویم و برای حل مسئله به مبارزه بپردازیم یا با زنانگی خودمان پیگیریکردن را آغاز کنیم، آن استعدادهای زنانه و مردانه در وجود ما توسعه، قدرت و اقتدار پیدا میکند و به اوج میرسد. اوج زنانگی و مردانگی در امر جهاد شکل میگیرد. این در حالی است که بدون امر جهاد، زندگی به روزمرگی میگذرد و به جایی میرسد که امکان هضمشدن توسط قدرت دیگری فراهم میشود. پس اگر روزمره نباشد، وارد امر جهاد میشویم و همین است که شرایط را متفاوت خواهد کرد.
اگر امری غیرجهادی بود نمیتواند باعث بسط قدرت زن شود؟ بهطورکلی، قدرت در شالوده فکری شما چطوری تعریف میشود؟
من قبل از اینکه آن طرف را معنا کنم، ابتدا اینطرف را معنا میکنم. اساساً زندگی به معنای اثر داشتن و حرکت داشتن است و این، معنایی غیر از جهاد ندارد. امر بیرون جهاد را چگونه متصور شویم؟ وقتی امری را بیرون جهاد متصور شویم، وارد روزمرگی میشویم و روزمرگی اساساً حرکت دیگری درونش وجود ندارد. همچنین وقتی حرکتی وجود ندارد، بروز استعدادی وجود ندارد و وقتی که بروز استعدادی وجود ندارد، چه قدرتی وجود دارد؟ تمام آن امر در نقطه ضعف قرار میگیرد و در این نقطه است که قدرت از بین میرود.
قدرت به این معنا است که من بتوانم اراده خودم را مؤثر کنم و اراده را در نقطه تأثیر به میدان عمل بیاورم. من قدرت را به این معنا میفهمم؛ امتدادش را اقتدار میفهمم. نه فقط قدرت، اقتدار را بعد از آن فهم میکنم. من میتوانم اراده خودم را به بقیه هم برسانم، با نسبتی قدرت و اراده خودم را توسعه دهم. وقتی من میخواهم دررابطهبا این موضوع حرف بزنم، لازمه آن را حرکت و توسعه میدانم. وقتی من میخواهم وسعت و حرکت پیدا کنم، جز ازطریق جهاد مسیر حرکتی شکل نمیگیرد. صرفاً از مسیر حرکت جهاد. روزمرگی، عقبگرد و در آن ارتجاع است و وقتی که من دارم به سمت ارتجاع حرکت میکنم، امتداد قدرتی دیگر اصلاً وجود ندارد. پس به چه شکلی من در آنجا خواستار معنادار شدن قدرت باشم؟ حتی موضعی فراتر، نهتنها قدرت معنا پیدا نمیکند؛ بلکه توسعه نیز پیدا نمیکند. چنین است که همه آنها را باید با همدیگر باید ببینیم، اگر در نظر نگیریم، نهتنها توسعه پیدا نمیکند؛ بلکه معنای توسعه هم نخواهد داشت.
در صحبتهایتان فرمودید زمانی که زن در عملی جهادی بخواهد استقلال و هویت خودش را زیر سؤال ببرد و وارد بستر و ساخت مردانه شود، فعل و عمل درستی نیست و از طرفی هم فرمودید که بحث جهاد را جنسیتی نمیدانید پس الان این مرز مردانه و زنانه که کشیده شده چیست؟ همچنین این فرضیه که زن نباید استقلال خودش را زیر سؤال ببرد در صورت تصور هویتی واحدی چگونه ممکن است؟
ببینید جهاد در نقطه زندگی و فعل نیست، هنوز در نقطه طرح است. وقتی که در نقطه زندگی قرار میگیرد، دیگر آنجا زنانگی و مردانگی ورود پیدا میکند، آنجایی که منتسب به انسان میشود و دیگر امر جنسیتی میشود. یعنی خود امر جهاد، فرا جنسیت و هنوز قبل انسان است. وقتی که متعلق به انسان و متعلق به جمع این انسانها میشود انسان مؤنث و مذکر وسط میآید و طبعاً اینجا دیگر شما جنسیت را دارید و جنسیت را در چگونگیاش نه در چیستیاش دارید.
ممکن است مثالی بزنید یا توضیح بیشتری بدهید؟
جهاد در نقطه چیستیاش اینگونه است که ما میخواهیم مبارزه با هوای نفس داشته باشیم، مبارزه با هوای نفس همان چیستی جهاد است، حالا چگونگیاش مسئله است و این انسان مؤنث، چگونگیاش ناظر به آن خصوصیات زنانه خود و این انسان مذکر ناظر به خصوصیات مردانه خودش است و دیگر چگونگی آن مبارزه و جهاد و مبارزه با هوای نفس باید ناظر به ویژگیهای جنسیتی باشد؛ ولی امر جهاد دیگر چگونگی نیست، بلکه چیستی است.
من جهاد اقتصادی انجام میدهم این جهاد اقتصادی چیست؟ یک درگیری دائمی در نسبت با دشمنی که میخواهد اقتصاد من را در نقطهای ببرد که من قدرت دیگر نداشته باشم، به سمت عدم امتداد توسعه قدرت خودم در حرکت باشم، در این نقطه هنوز جنسیتی وجود ندارد. سؤال اینجا این است که در این شرایط چگونه جهاد کنیم؟ چنین انسانهایی شروع به پیداکردن معنا در جهانهای جنسیتی زن و مرد میکنند و حتی به دنبال پیداکردن معنی مواردی خردتر یعنی جهانهای فردی افراد میروند، جهان معانی آدمها در جهان فردی آنان، آدمی که قدرتمندتر و ارادهمندتر است و آدمی که اراده ضعیفتر دارد را با همدیگر تجمیع میکند. در تجمیع انسانها مجدد معنا پیدا میکنند و کنار همدیگر این جهان را میسازند، اینجا جنسیت معنای جدی پیدا میکند و قابلبررسی میشود.
مصاحبهکننده و تنظیمکننده: حمیده عربسرخی
دیدگاهتان را بنویسید